آخرین اخبار
کد خبر : 10480 تاریخ ثبت : 1397/3/28 13:20:35

فلسفه جذابیت آخرالزمان برای هالیوود/هدف پیشگویی ها برای پایان دنیا

رويكرد هاليوود به بحث آخرالزمان مثل ديگر رويكردهايش ناظر به فكر، برنامه ريزى و انديشه قبلى است. هاليوود صرفا از اين جهت كه آخرالزمان سوژه ناب، بديع، جذاب و تماشاگرپسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است.

 به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از موعود(عج)، مجيد شاه حسينى تقريبا بيست سال است كه او به حوزه هنر و سينما رو آورده و در همين زمينه در دانشكده هاى مختلف به تدريس پرداخته است. وى در حال حاضر مدير گروه معارف اسلامى شبكه اول سيماى جمهورى اسلامى است. در اين سال ها او در زمينه فيلمنامه نويسى، تحليل محتواى فيلم، تاريخ سينما و نگاه معنايى به حوزه فيلم و سينما تلاش هاى ارزشمندى انجام داده است. از او مقالات مختلفى در نشريه هاى سوره، نيستان، نگارستان و ... به چاپ رسيده و كتاب هايى نيز در زمينه هاى ياد شده از او منتشر شده است.

آنچه در پى خواهد آمد حاصل گفت وگوى مفصل ما با مجيد شاه حسينى در زمينه «سينما و آخرالزمان» است كه به حضورتان تقدیم می شود:

 

غرب، سينما و آخرالزمان‏

 

لطفا قبل از هر چيز تصويرى از سينماى غرب (بويژه هاليوود) و جهت گيرى عمده آن بفرماييد.

 

هاليوود 1 در واقع يك نام استعارى و نمادين است كه براى مديريت امپراتورى تصويرى غرب انتخاب شده، والا در زمانى كه من و شما هستيم بيشتر يك شهرك توريستى است در حومه شهر لوس آنجلس آمريكا و طبيعتا نمى خواهيم در مورد هاليوود فيزيكى صحبت كنيم؛ چون الآن يكى دو دهه اى است كه اصلا عمر كمپاني هاى عظيم به يك معنا به سر آمده است؛ اگر چه كمپاني ها وجود دارند، ولى در واقع نظام تصويرى آمريكا ديگر كمپانى محور نيست و كمپاني هاى كوچك تر و فرعى ترى سر برداشته اند كه به مراتب مؤثرتر و موذيانه تر از كمپاني هاى بزرگ‏ عمل مى كنند و كمپاني هاى اقمارى، خرده تراست ها، و شركت هاى كوچكى در گوشه و كنار كار خودشان را پيش مى برند و اتفاقا در حوزه بحث ما- يعنى آخرالزمان و آنچه كه با بضاعت من تقديمتان مى شود- خيلى هايش به حوزه كار همين خرده تراست ها و كمپاني هاى كوچك برمى گردد و فقط يك دفتر جمع و جور فنى، تكنولوژى، تصويرى، با امكانات البته فوق العاده بالا كه الان دارند در سطح جهانى موج سازى مى كنند.

مثلا امروز نقش دريم وركس 2 و كارهايى كه آقاى در آن انجام مى دهد يا شركت معروف جرج لوكاس 4 و كارى كه او دارد انجام مى دهد شايد به مراتب تاثير گذارتر از يا متروگولدن ماير 6 و ديگران توليد مى كنند.

 

البته سخنان من به اين معنى نيست كه كمپاني هاى بزرگ امروز نابود شده اند يا نيستند يا مثلا از قبل بهتر شده اند يا از خباثت آنها كاسته شده؛ بلكه به اين معناست كه سيستم تصويرى آمريكا ديگر به آن صورت كمپانى محور نيست كه همه چيز زير سقف چند كمپانى اتفاق بيفتد و اين پديده، تحليل ما را آسان كند.

يعنى اگر ما اين كمپاني ها و محصولاتشان را بشناسيم و در واقع به ماهيت هاليوود پى برده باشيم؛ آن نگاه كلاسيك را به هاليوود فيزيكى نخواهيم داشت.

 

منظور ما از هاليوود نظام مديريتى حاكم بر پروژه هاى تصويرى آمريكا به نحو اخص و مغرب زمين به نحو اعم و آن اتاق فكرى است كه تعيين مى كند كدام سوژه ها و كدام مفاهيم دستمايه كار تصويرى قرار بگيرد.

هاليوود فيزيكى تاريخچه خودش را دارد كه خيلى به بحث ما مربوط نمى شود؛ چه شد كه ايجاد شد؟ رقيبان اروپايى اش، چه كمپاني هايى و چه مراكز و شهرك هاى سينمايى بودند؟ چه شد كه هاليوود آنها را تقريبا از دور رقابت خارج كرد و تمام نيروهاى كيفى و فنى و هنرى ساير شهرك هاى سينمايى كشورهاى اروپايى را جذب خود نموده و چگونه هاليوود از آغاز در ترويج سياستهاى دولت ظاهرى آمريكا و همچنين دولت پنهان آمريكا (سياستمداران صهيونيست) اين همه سال عمل كرده است؟ اينها قابل بحث است ولى مشخصا به موضوع بحث ما مربوط نمى شود.

در همين حد مى خواهيم هاليوود مورد بحث خودمان را تعريف كنيم.

 

رويكرد سينماى غرب به مضامينى چون «آخرالزمان، دجال، ظهور مسيح، جنگ نهايى و امثالهم» را چگونه ارزيابى مى كنيد؟

 

رويكرد هاليوود به بحث آخرالزمان 7 مثل ديگر رويكردهايش ناظر به فكر، برنامه ريزى و انديشه قبلى است. هاليوود صرفا از اين جهت كه آخرالزمان سوژه ناب، بديع، جذاب و تماشاگرپسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است گيريم كه جذابيت در همه مؤلفه هاى تصويرى هاليوود به عنوان يك اصل رعايت مى شود ولى اقبال هاليوود به آخرالزمان صرف جذاب بودن اين سوژه نبوده و مقاصد كاملا جدى و نهفته اى در اين رويكرد وجود داشته است.

 

اصولا آخرالزمان و پايان دنيا و باور اين پديده، مبنى بر يك كهن الگوى 8 مشترك بشرى است كه در ضمير ناخودآگاه ابناى بشر نهادينه شده است. چگونه مى توانيم بپذيريم كه اين دنيا همينطور پيش برود و به پايان نرسد و اصولا ضمير ناخودگاه ما و منطق ميتولوژيك 9 ما اين را نمى پذيرد كه دنيا بدون پايان باشد. به همين دليل براى اين پايان دوست داريم كه تصوير ارائه كنيم.

 

قرائت هاى مختلفى را در حوزه هنر، ادبيات و كتب دينى نسبت به آخرالزمان براى ما ترسيم كرده اند و در اساطير ملل متعدد هم نقاط مشتركى كه مى توانيم بيابيم چند تا بيشتر نيست. يكى از آن چند تا، آغاز آفرينش و پايان عمر دنياست.

 

قصه اى كه تقريبا در اكثر قريب به اتفاق اساطير ملل يافت مى شود و همين نشان مى دهد كه ما ناگزيريم به آخرالزمان به عنوان يك سوژه مستتر در ضمير ناخودآگاه، جمعى بشر بپردازيم.

 

خصوصا كه اگر براى مخاطب بار محتوايى و معنايى و سياسى هم داشته باشد و هاليوود در واقع با اين رويكرد به سراغ آخرالزمان رفته است.

چون اولا پديده اى جذاب است. آنچه كه نيامده و پيشگويى مى شود هميشه براى انسان جذاب است.

 

ديگر اينكه روايت هاى متعدد و متفاوتى نسبت به اين پديده مى توانست اتخاذ كند و اين تعدد روايتها باعث مى شد آن افكارى كه اتاق فكر هاليوود توليد كرده بود خيلى راحت و از طرق متفاوت به مخاطب منتقل شود.

 

به نوعى موضوع آخرالزمان اين پتانسيل را داشت كه دستمايه اتاق فكر هاليوود قرار بگيرد و در جهت ترويج غيرمستقيم مفاهيمى كه به گونه اى صهيونيزم بين الملل پى جوى آن بود به كار رود. از همان آغاز، يهوديان به دليل نفوذى كه در هاليوود داشتند توانستند بسيارى از آموزه هاى توراتى را به فيلم هاى هاليوودى تسرى دهند.

 

اصولا نگاه آخرالزمانى در هاليوود انواعى دارد كه در نگره دينى عمدتا توراتى است؛ بنابراين ما انواع آخرالزمان را در محصولات تصويرى هاليوود داريم. در «آخرالزمان دينى» 10 ما در واقع نگره توراتى را مى بينيم و كاملا نشان مى دهد كه لااقل در آنجايى كه شيوه روايت نگاه مستقيم به گونه دينى باشد ما آخرالزمان را با قرائت تورات خواهيم داشت.

 

اين رويكرد متاثر از چه آموزه هايى است، يهودى، مسيحى، صهيونيستى الحادى و يا ...؟

 

در كتاب مقدس مسيحيان هم پيشگويي هاى آخرالزمانى ديده مى شوند. آنها هم پيشگويي هاى مفصلى دارند؛ مثلا در فراز آخر كتاب مقدس انجيل، (فصل مكاشفات يوحنا) پيشگويي هاى آخرالزمانى را مى بينيم كه به زبان نماد و استعاره بيان شده اند ولى در آثار هاليوود عامدانه رويكرد توراتى نسبت به آخرالزمان به كار مى رود. اگر چه شباهت هايى هم بين آخرالزمان تورات و انجيل هست ولى به هر حال انگار قرار بوده است قرائت يهودى در نگره دينى هاليوود رعايت شود.

 

همچنين نگاه به شيطان، نگاه به فرشته ها، نگاه به بهشت و دوزخ در سينماى هاليوود باز به گونه اى توراتى است. حاصل آن كه اصولا وقتى هاليوود به سمت قرائت و روايت دينى مى رود عمدتا از تورات تاثير مى پذيرد.

 

غرب با طرح اين مباحث چه اهدافى را دنبال مى كند؟

 

قطعا اين كار بى هدف انجام نمى شود و اين خام طبعى و خام انديشى است كه تصور كنيم هاليوود صرفا به دليل جذابيت اين سوژه به موضوع آخرالزمان پرداخته است. ببينيد من اين را در فضاهاى دانشگاهى و خدمت دوستان دانشجو به كرات گفته ام، نسبتى كه بشر با سينما برقرار مى كند (در حين تماشاى يك فيلم) نسبت بسيار پيچيده اى است.

انسان عاقل بالغ انديشه ورز، دقايقى از عمرش را تصميم مى گيرد كه فكر نكند و به خود دروغ بگويد و زمانى در حدود دو ساعت را در مقابل يك پرده عريض بنشيند و فكر خود را از هر آنچه در دنياى بيرون است جدا كند و به پرده روبرو چشم بدوزد و به خود بباوراند كه اين تركيب نور و سايه و رنگ كه در مقابل چشم هاى اوست عين واقعيت است و به خود بباوراند انسان ها و بازيگرانى كه در فيلم ايفاى نقش مى كنند، اگر چه آنها را مى شناسد و اسم حقيقى و حتى زندگى نامه و شجره نامه شان را مى داند، همان اشخاص اعتبارى هستند كه در فيلم ادعا مى شود و همين نسبت هايى را كه فيلم ادعا مى كند بين آنها برقرار است و تا پايان فيلم به ضمير خودآگاه خودش بگويد تو خاموش باش، حرفى نزن، دخالتى نكن و همين طور بر مبناى منطق ضمير ناخودآگاه بنشيند و فيلمى را ببيند و در عالم مجازى آن غوطه ور شود و گاهى اوقات براساس جنس و حس و حالت، مخاطب موردنظر به چنان حالتى از همزاد پندارى برسد كه پاى‏ فيلم گريه كند يا به شدت متاثر شود و از فيلم تاثير بپذيرد. اين نسبت ويژه ميان فيلم و مخاطب بسيار عجيب است.

 

شما وقتى كتاب مى خوانيد اينگونه ارتباط برقرار نمى كنيد؛ يعنى در هر سطر كتاب مى توانيد از خود بپرسيد كه من با عقايد نويسنده موافق يا مخالفم. اما نسبتى كه سينما با بيننده برقرار مى كند، نسبتى يك سويه و ديكتاتوروار است. سينما مخاطب خود را هيپنوتيزم مى كند و ما خود خواسته هيپنوتيزم مى شويم.

 

وقتى كه چنين نسبت ويژه اى بين فيلم و بيننده برقرار مى شود آيا خلاف عقل نيست كه سياستمداران مغرب زمينى از چنين پتانسيل عظيمى استفاده نكنند. اگر نكنند در عقل آنها بايد شك كرد! زمانى ما بحثى با دوستان دانشجو داشتيم به نام «سينما و دموكراسى» و پيش درآمد آن اين كه نسبت سينما با مخاطب اصلا دموكراتيك نيست. كاملا يك جهته، يك سويه و غير دموكراتيك است. سينما آنچه اراده كند القا مى كند و بيننده هم اين تاثير را مى پذيرد و قبول مى كند، مگر بينندگان خيلى خاص كه موضوع بحث ما نيستند. بنابراين ما بايد بدانيم كه اين پتانسيل را نمى توان ناديده گرفت.

 

خيلى طبيعى است هر فيلمسازى كه فكرى، انديشه اى، قصدى، غرضى يا حتى توطئه اى در ذهن دارد منطقا بايد از اين پتانسيل استفاده كند و اگر نكند بايد در فهم او شك كرد. بديهى است كه از اين ظرفيت استفاده مى كند خصوصا در شرايطى كه تمام لوازم اين صنعت را در اختيار داشته باشد. پس طبيعى است كه آنها از اين ظرفيت استفاده مى كنند و اين اصلا چيز غريبى نيست.

 

اهداف هاليوود از توجه ويژه به بحث آخرالزمان چيست؟

 

عرض شود كه مقدمه را گفتيم كه كاملا سينما از آن روزى كه ايجاد شد سياسى بود و بايد مى بود و اين پتانسيل چيزى نبود كه بتوان آن را نديده گرفت. اين را اگر بپذيريم چون بعضى ها اصلا اصل اين قضيه را نمى پذيرند، الف را نمى گويند كه تا «يا» را نگويند! و اينكه سينما صرفا هنر است و حديث نفس شخص هنرمند است. اصلا اين حرفها نيست. اصلا سينما را اينجور نبايد ديد و كلا اين نوع نگاه را تكفير مى كنند.

 

من اين مقدمه را گفتم كه اين نگاه را به رسميت بشناسيم و اينكه سياسى نديدن سينما خلاف عقل است. حالا چه اهدافى را دنبال مى كنند؟ طبيعتا اهدافى كه نظام استكبارى غرب دنبال مى كند در سينماى او نيز منعكس مى شود؛ يعنى در آن نظام ديوان سالارى كه ما مى شناسيم و نظامى كه همه چيز حتى دين را در خدمت مطامع و منافع كلى آن نظام تعريف و تفسير مى كند، طبيعتا سينما هم خالى از اين معنى و خارج از اين قاعده نخواهد بود. لذا موظف است همان اهداف را دنبال كند.

 

فرهنگ غرب در ذات خود كاملا مهاجم و سلطه گر است و سينما هم در همين راستا تعريف مى شود. فرهنگ غرب در عين اينكه بيش از همه بر طينت ليبرال- دموكراسى مى تند و به آن مى بالد، به شدت در ذات خود مهاجم است. فرهنگ غرب رقيب را برنمى تابد و اصولا فلسفه اى كه بعد از رنسانس در مغرب زمين شكل گرفت و (به زعم خودشان) به عصر روشنگرى معروف شد و فلاسفه آن يكى در پى ديگرى آمدند و اصولى را عرضه داشتند؛ در واقع حاصل يك جهان بينى و فرهنگ يك سويه و ذاتا مهاجمى بود كه رقيب را تحمل نمى كرد. هيچ از خود پرسيده ايم: چرا اصول و قواعد متعارف مغرب زمين اين همه تماميت گراست؟ نظام جهانى حقوق بشر، اعلاميه هاى جهانى ...؟

 

قواعد جهانى، قوانين جهانى، جامعه جهانى، دهكده جهانى، چون اين نظام نمى تواند رقيب يا تالى تلو ديگرى را تحمل كند. طبيعتا در همه امور نگاهى يكسويه و تماميت خواهانه دارد و سينما نيز بايد مطابق اين قواعد و داخل اين اركستر بنوازد. پس طبيعتا همان اهداف را دنبال مى كند و در ذات خود مهاجم است، ذاتا تماميت گراست، و تمامى ارزشها و ضد ارزش هاى اعتبارى و جعلى خود را در خدمت مطامع و منافع غرب سالاران تعريف مى كند.

 

سينما تمام مقولات: فكرى، حسى، عاطفى و تاريخى و ... را در اين راستا مى نگرد. از نگاهى ديگر، سينما ضمن اينكه تجارت بسيار سودمندى است هر زمانى ممكن است فيلم هايى ساخته شوند كه تجارى نيستند و فروش اندكى دارند ولى انديشه و هدفمندى مستتر در آن باعث شده آن فيلم توليد بشود. بنابراين به نظر مى رسد كه اهداف هاليوود چندان از غايات نظام غرب دور نيستند، هدف همان است: كندن بشر از آسمان و وابسته كردن او به زمين، زمينى كردن بشر به نوعى، تصويرى كردن بشر و او را از باطن امور به ظاهر امور درآوردن، انسان درونگرا را به برونگرا تبديل كردن، انسان معطوف به فطرت را به عقل جزوى و جزئى مشغول داشتن، انسان ارزشگرا را به انسان ماديگرا تبديل كردن، انسان معنوى را به موجودى مادى تبديل كردن، تفسير مادى ارائه دادن از حوزه هاى ارزشى و همه اين پروسه «زمينى شدن انسان» را به نوعى مديريت كردن.

 

اگر، همه آنچه گفتيم در فرهنگ و فلسفه مغرب زمين ريشه دارد، طبيعتا در سينماى آن سامان هم لحاظ شده است؛ يعنى مشغول كردن انسان به اصول بسيار ساده و پيش پا افتاده اصالت منفعت و اصالت لذت و تربيت آوردن مخاطب بر اين اساس و اينكه اين لذت گاهى از طريق خشم، زمانى از طريق شهوت، وقتى از طريق وهم و گاهى هم از طريق ترس قابل تامين است.

پس فرهنگ اصالت لذت اقتضا مى كند كه سينما به همه اين حوزه ها بپردازد و سينما هم در همان راستا طبيعتا اهداف فرهنگ مهاجم سكولار زمينى انسان غربى را دنبال مى كند.

 

موضوع پيشگوييها درباره حوادث آينده، جايگاه ويژه اى در اين سينما و فيلمسازى دارد آيا تعريف، حد و مرز، هدف ويژه و يا استراتژى معينى را از اين امر مى توان سراغ گرفت؟

 

براى انسان امروز پرديكشن 11 يا پيشگويى از حوزه هاى بسيار جذاب و جالب توجه است. انسان امروز آنچنان مادى، فلكزده و زمينى است كه به گونه اى براى موضوعات فرازمينى دلش تنگ شده است و بيش از هميشه مى خواهد بداند فرجام اين دنيا چيست. مثلا انسانى كه از فرط بى هويتى به نهيليسم روى آورده و يك جور پوچ گرايى پيشه كرده كاملا در مورد آغاز و فرجام امور مى تواند دچار شك و ترديد شود.

 

چنين انسانى طبعا بايد نوعى قرائت فلسفى ويژه خود را ارائه كند و طبيعتا آخرالزمان از آن حوزه هايى است كه قويا مى تواند قرائت هدفمندى از زندگى عرضه دارد و اينكه دنيا فرجامى دارد و آن فرجام قواعد و اصول خاص خود را مى طلبد و اين يعنى يكجور معنى بخشيدن به زندگى بى هويت انسان امروز. اين نشان مى دهد كه توجه به مقوله آخرالزمان (غير از كهن الگو بودن آن در ضمير ناخودآگاه انسان) دلايل ديگرى هم مى تواند داشته باشد و اينكه اصولا جذابيت مستتر در اين سوژه هم مؤيد اين مطلب است كه راويان هاليوود در كنار مجموعه اى از مباحث به بحث آخرالزمان نيز بپردازند و طبعا انسان دوست دارد بداند اين دنيا نهايتا به كجا مى رسد و نقطه پايان اين دنيا كجاست.

 

البته از اين حس كنجكاوى مى توان سوء استفاده نيز كرد و انواع قرائت هاى عجيب و غريب را در خصوص آخرالزمان به خورد انسان امروز داد.

 

سينماى مورد بحث چه تصوير و تصورى از جهان و آينده به طور كلى ارائه مى دهد؟

 

اصولا انواع آخرالزمان را ما در فيلم هاى هاليوودى شاهد هستيم. فرض بفرمائيد: آخرالزمان تكنولوژيك، 12 آخرالزمان طبيعى، 13 آخرالزمان متافيزيك 14 يا فرا ماده آخرالزمان دينى، 15 آخرالزمان از جنس ساينس فيكشن 16 كه با نوع تكنولوژيك يك مقدار تفاوت دارد، آخرالزمان اسطوره اى 17 و ... اينها برخى از انواع آخرالزمان است كه شما در فيلم هاى‏

 

هاليوودى مى توانيد ملاحظه كنيد. فرض بفرماييد در آخرالزمان دينى همان پيشگويي هاى دينى- كه عمدتا توراتى است- به صورت مستقيم يا غير مستقيم به عنوان وقايع آخرالزمانى به بيننده عرضه مى شود.

در آخرالزمان ساينس فيكشن يا حالا بگوئيم علمى- تخيلى، معمولا جدالى بين انسان و همزادهاى فرازمينى او درمى گيرد.

طبعا تنش ها و چالش هايى در اين جدال نهايى يا فاينال كانفليكت 18 وجود دارد كه بحث نهايى در اين خصوص را اگر مجالى بود مجددا عرض خواهم كرد. پس اين تقابل انسان با همزادهاى فرازمينى او است كه چنين فرجامى را موجب مى شود و آخرالزمان ساينس فيكشن يا علمى تخيلى بروز مى كند. آخرالزمان تكنولوژيك حديث چالش ميان انسان و فرزند ناخلف او تكنولوژى است. تكنولوژى از جنس بشر نيست، از سنخ او هم نيست.

بشر يك وقت فرزند خود را كه از جنس و از سنخ خود اوست مى بيند كه بر وى پيشى گرفته؛ لذت هم مى برد؛ چون فرزند تداوم منطقى و طبيعى و فطرى وجود ماست. اما تكنولوژى فاقد اين صفت است.

 

بنابراين اگر روزى محصول بشر بر او سبقت بگيرد؛ فقط موجب وحشت، احساس پوچى و از خود بيگانگى او مى شود. انسان اگر از ماشين كم بياورد در واقع اينگونه تعبير نمى كند كه فرزندش بر او سبقت گرفته، بلكه حس مى كند مصنوعش بر او برترى يافته و محصول اين نوع نگاه فقط وحشت است. در آخرالزمان تكنولوژيك، ما مى بينيم كه مصنوعى صانع خود را نابود مى كند؛ يعنى آنچه كه بشر خود آفريده بر بشر غلبه مى كند و بشر را به فرجام خودش در اين دنيا مى برد. حالا گاهى وقت ها اين مصنوع يك سوپر كامپيوتر فوق هوشمند است، گاهى وقت ها يك سلاح اتمى غير قابل كنترل و در واقع هوشمند و گاهى اوقات نيز انواع ديگرى از تكنولوژى است.

 

ولى هر چه هست وحشت و تنهايى انسان را در مقابله با اين مخلوق خود نشان مى دهد. همان كاراكتر معروف دكتر فرانكنشتاين، 19 مصنوعى كه صانع خود را نابود مى كند، دقيقا همين است. فرانكنشتاين هيولايى بود كه در آزمايشگاه توسط يك دكتر بيولوژيست توليد شد. (براساس رمان معروف خانم شلى 20) در واقع ما همين قصه را مى بينيم و بعد فيلمهاى سينمايى متعددى براساس آن ساخته شد نهايتا اين هيولاى آزمايشگاهى صانع خود را تعقيب كرده و مى كشد. اين نسبت بين صانع و مصنوع را ما با نام پديده فرانكنشتاين مى شناسيم و اين يك نوع آخرالزمان است. آخرالزمان اسطوره اى، آخرالزمانى است كه در آن موجوداتى، مفاهيمى از اعماق افسانه و از آن سوى تاريخ، از دنياى افسانه ها و اساطير ملل سر بر مى آورند و در شرايط كنونى خطرساز مى شوند و تقابل آنهاست كه وقايع آخرالزمانى را ايجاد مى كند.

مثلا تيتان ها 21 و ژئانهايى 22 كه از قعر دوزخ، تارتاروس 23 و از دل زمين برمى خيزند و دنيا را بر مى آشوبند در اسطوره هاى يونان باستان يا در اساطير ساير ملل داريم كه اينها از آن سوى مرز اسطوره مى آيند و به شدت واقعى و امروزى و حقيقى مى شوند و شرايط آخرالزمانى را براى بشر ايجاد مى كنند. گاهى وقتها آخرالزمان از جنس آخرالزمان طبيعى است. در اين گونه، طبيعت به عنوان قربانى بشر، ديگر تجاوز و تعدى او را برنمى تابد و بر عليه انسان اعلام جنگ مى كند. زلزله هاى عجيب و غريب، آتشفشانها، برخورد شهاب سنگ هاى عظيم به كره زمين و وقايع اين گونه پايان عمر دنيا را رقم مى زنند و يك آخرالزمان طبيعى يا فاجعه طبيعى پديد مى آورند. آخرالزمانها انواع ديگرى هم دارند. مثلا گاهى وقتها خود انسان به دست خويش اين آخرالزمان را ايجاد مى كند.

 

اينها رويكردهاى متعدد و الگوهاى آخرالزمانى متفاوتى هستند كه در واقع سينماى هاليوود اتخاذ كرده است. در نگره دينى- عمدتا كه با رويكرد توراتى دنبال مى شود- ما مى بينيم كه شيطان‏ در آغاز و هزاره يا در برخى تواريخ خاص از زندان دوزخى خود رها مى شود و كمر به قتل آدمى مى بندد و در راه سر برداشتن آنتى كرايست 24 يا ضد مسيح (و در واقع دجال آخرالزمان به قرائت آنها) قدم مى گذارد. مى دانيد كه يهوديان هم به نوعى به مسيحا قائلند؛ گرچه آنها مسيحى را كه در سرزمين فلسطين ظهور كرد مسيح كذاب مى دانند و مسيح حقيقى را پيامبر ديگرى مى دانند كه در آخرالزمان مى آيد.

 

به هر حال اين نوع نگاه در فيلم هاى هاليوود (با اين فرض كه دينى باشند) بيشترين فراوانى را دارند. يورش شيطان و عكس العمل سپاه حق و پيروان حق و نبرد نهايى كه در بين آنها در مى گيرد همان مفهوم فاينال كانفليكت است كه پيش از اين به آن اشاره كردم و چون در منطقه «هادمجدون» است حالا به «آرماگدون» معروف مى شود و در آن نبرد است كه تكليف حق و باطل مشخص مى شود و در خونبارترين جنگ تاريخ حق بر باطل پيروز مى شود و اين ها انواع رويكرد به مقوله آخرالزمان است كه هاليوود تاكنون به تصوير كشيده است.

 

در چه مباحث و مضامينى اين تصويرسازى در تقابل با اسلام، جهان اسلام، تشيع و انقلاب ايران قرار مى گيرد؟

 

اصولا همه اش مى تواند در تعارض و تباين باشد؛ چون هيچ كدام بر مبناى قرائت ما نيستند. اما اكثر آنها مستقيما ما را دليل وقوع آخرالزمان نمى دانند. ولى در برخى موارد مستقيما انگشت اتهام را بسوى ما مى گيرند. گاهى وقت ها به صورت كاملا استعارى، نمادين و در لفافه بيان مى شوند، و گاهى اوقات نيز به صورت هم صريح و مشخص. مثلا از ميان موارد غير مصرح، فيلم معروف و ديويد فينچر 28 و ژان پيرژانت در واقع قسمت هاى بعدى اين مجموعه را تا «بيگانه 4» كارگردانى كردند. در اين نگاه ما مى بينيم كه اسلام به صورت يك خطر ما قبل تاريخى، يك خطر قديم و يك خطر باستانى از ميان تخمهاى هيولاهاى باستانى در يك فضاى مرموز و مدهوش متولد مى شود. آزاد مى شود و به صورت يك موجود مهاجم بيگانه درمى آيد كه ابتدا در سر آدمى رخنه مى كند، از راه مغز وارد مى شود، در دل لانه مى كند و مى بالد و رشد مى كند و از دل آن ميزبان بيرون مى زند و طى زايمانى دردناك ميزبان را مى كشد و از ميزبانى به ميزبان ديگر مى رود و مدام خود را تكثير و توليد مى كند و نهايتا نسل بشر را نابود مى سازد.

شرايط آپوكاليپتيكال 29 يا آخرالزمانى را ما در اين فيلم شاهديم و همه چيز كاملا نمادين روايت شده است. اين موجود بيگانه حتى خونش هم خطرناك است و اگر خونش را بريزى با نيروى مخرب نهفته در خون خود همه چيز را نابود مى كند. خوب اين ما را ياد چه مى اندازد؟ در اسلام حتى خون هم مى تواند بر شمشير غلبه كند و به گونه اى بر رقيب لطمه بزند.

 

فرهنگ شهادت و استشهاد هميشه كابوس دنياى غرب بوده است. بعد هم ملاحظه مى كنيد كه در پايان (در قسمت چهارم) فقط به يك صورت مى توانند بر بيگانه غلبه كنند به اين نحو كه يك موجود التقاطى بين انسان غربى و بيگانه بيافرينند كه خون بيگانه در رگش جارى است و فقط اين موجود بينابينى مى تواند بر بيگانه غلبه كند چون خون او را در رگ دارد ولى مغز انسان آمريكايى را در سر، و حالا اين هيولا- انسان است كه مى تواند بيگانه را براى هميشه نابود كند. اين خيلى بحث پيچيده اى است.

همچنين در مورد گربه ايرانى كه در قسمت اول اين مجموعه نشان داده شد بحثها صورت گرفت ولى كسى نپرسيد چرا اينقدر روى اين گربه ايرانى تاكيد شد و چرا اين موجود بيگانه فقط به دو نفر نتوانست لطمه بزند.

 

يك افسر زن از ارتش آمريكا كه از ابتدا خطر بيگانه را گوشزد كرده و نسبت به خطرات او آگاه بود، يكى هم همين گربه ايرانى كه گويى از ابتدا همدست بيگانه‏ بود در آن سفينه! به هر حال خيلى آن فيلم معنى دار بود. شرايط آخرالزمان را يك جورى داشت گوشزد مى كرد كه در حال آغاز شدن است. منتهى چون آن موقع رقيب عمده آمريكا (شوروى سابق) هنوز از دور رقابت خارج نشده بود و بلوك كمونيستى هنوز برقرار بودند و هنوز ديوار برلين پابرجا بود، طبيعتا غرب نمى توانست رقيب جديدى براى خود بتراشد.

از اينرو كاملا تلويحى خطر اسلام را گوشزد مى كرد. اما وقتى كه آن مانع برطرف شد و صراحتا جناب هانتينگتون صحبت از تقابل فرهنگ مدرن امروز غرب با تلفيقى از فرهنگ اسلامى و تمدن كنفوسيوسى كرد- (كه البته اسلام را باز در جبين اين رقابت مى ديد)- ديگر اين رودربايستى هم به كنار رفت، صراحت لهجه حاصل شد و امروزه، در بسيارى از فيلمها تقابل مسلمانان را با فرهنگ غرب مى بينيم.

 

مسلمانها به عنوان مظهر سنت و غرب به عنوان مظهر مدرنيته و نمايش چالش سنت و تجدد و همواره شاهديم كه سنت در اين فيلمها محكوم مى شود. فيلمهاى متعددى را ما شاهديم كه مسلمانان شرايط آخرالزمانى براى دنيا ايجاد مى كنند و به نوعى آنها مسبب اين خطا هستند. مثلا فيلم «تصميم عملى» 30 كه مسلمانان بمب اتمى را (با هواپيما) به آسمان واشنگتن مى برند و مى خواهند آمريكا را نابود كنند. مثل فيلم «دلتافورس 3» 31 كه باز يك تروريست مسلمان مى خواهد بمب اتمى را در آمريكا منفجر كند و انفجار بمب اتمى در دنياى امروز (آن هم در آمريكا) مى تواند شرايط آخرالزمان ايجاد كند و خيلى طبيعى است كه از نظر بيننده اين فيلمها به هر حال مسلمانان عامل اين فاجعه آخرالزمانى تلقى شوند. گاهى وقتها هم البته ما مسلمانان را درگير فعاليت هاى تروريستى كوچكتر و اقدامات فعاليت هاى تبهكارانه ديگرى مى بينيم كه اين تصوير تروريست هاى مسلمان را در ذهن مخاطب غربى پررنگتر مى كند.

 

مسلمان بنيادگرا، تروريست است چون به مفاهيم جهاد و شهادت ايمان دارد و كسى كه چنين باورى دارد مضر به حال جامعه است، بيمار روانى است، او را بايد يك جايى برد و حبس كرد، او مخل آسايش و امنيت ديگران است، اين نوع نگاه مغرب زمين است به فرهنگ ما، اگر هم شرايط آخرالزمانى را به تصوير بكشند در سناريوى آن نقش ضد مسيح يا دجال يا جناح مخالف حق را قرار است ما ايفا كنيم.

 

آيا خط سير اينگونه فيلمسازى را از نظر شروع و ادامه پروژه طى دهه هاى اخير مى توان ترسيم كرد؟

 

خط سير عمدتا از ديريابى و پيچيده گويى به سمت صراحت است. البته همان موقع هم فيلم هايى بود كه تصريحا چيزهايى مى گفت ولى داستانى نبودند، آنها مستند بودند مثل همين فيلم معروف worromot was ohw nam ehT مردى كه فردا را ديد كه بازيگر معروف سينما «اورسن ولز» تك گويى و پلاتوهاى آن فيلم را اجرا كرده و بر مبناى پيشگويي هاى نوسترآداموس 32 خطر آخرالزمانى مسلمانان را گوشزد مى كند و به نوعى شخصيت آخرالزمانى منجى مسلمانان را بعنوان دجال غرب نشان مى دهد و اينكه اين همان آنتى كرايست معروف است كه مى آيد و دنيا را با خطر مواجه مى كند.

بله آن موقع هم فيلمهاى صريح بودند ولى در حوزه مستند و در ميان توليدات داستانى ما اين صراحت را كمتر مى ديديم. ولى به تدريج از دهه نود به اين سو فيلمها صراحت لهجه پيشه كردند و مصرحا مسلمين را جناح باطل آخرالزمان و رهبر آنان را آنتى كرايست نشان دادند و اين در خيلى از كارهايشان قابل رصد و پى گيرى است.

 

به نظر شما اينگونه فيلم ها را چگونه و با چه پيش فرضى بايد ديد؟

 

مى ترسم كه اگر پاسخ سؤال شما را بدهم بسيارى از دوستان و همكاران در حوزه فيلم و سينما را از خود برنجانم! نمى دانم، شايد آنها دوست نداشته باشند اينجور فيلم ببينند و معتقدند كه هنوز بهترين راه فيلم ديدن، فيلم ديدن بر مبناى منطق ضمير ناخودآگاه و حس هيپنوتيزم شدن و خود را به فيلم سپردن و با امواج فيلم جلو رفتن باشد. براى اينكه حالا حتى اين دوستان را هم راضى كرده باشم مى گويم كه لااقل سعى كنيد در نوبت دومى كه فيلم را مى بينيد از داستان فيلم فارغ شويد و نگذاريد فيلم بر دوش شما سوار باشد، شما برگرده فيلم سوار شويد شما در واقع فيلم را تحليل كنيد، نگذاريد فيلم شما را به تحليل ببرد و به استحاله دچار كند. شما فيلم را تحليل كنيد.

 

شما مؤلفه هاى تصويرى فيلم را، چينش موضوعى آن را و اينكه چگونه روايتى را در پيش گرفته و در وراى اين روايت چيست و نمادها و استعارات و نشانه هايش را ببينيد و تفسير كنيد و واقعا فيلم را اينگونه ديدن، ارزش دارد. ما يك فيلم را طى دو يا سه ساعت مى نشينيم و تماشا مى كنيم شايد يك سال، دو سال يا حتى چند سال براى توليد آن فيلم كار شده باشد. يعنى آنچه كه ديگران طى سه سال انديشيده اند من مى خواهم طى يك ساعت ببينم. پس هر چقدر فكر كنيم جا دارد. چون حاصل فكر سه ساله يك جمع را قرار است ببينيم.

 

از مرحله آغاز و نگارش يك فيلمنامه تا مرحله پايان توليد و تدوين نهايى كار. پس لازم است كه ما به همين يكى دو ساعتى كه فيلم را مى بينيم بسنده نكنيم و ساعت ها وقت بگذاريم. اگر فكر مى كنيم اين فيلم حرفى دارد براى گفتن (صرف نظر از اينكه اين حرف با اهداف و آمال ما و ارزش هاى ما سازگار باشد يا نباشد) جا دارد كه فيلم را عميق ببينيم. پس عميق ديدن فيلم به اين دليل موضوعيت دارد و اگر پذيرفته ايم كه منطقا ديوانسالاران غربى، سياستمداران آمريكايى و سرمايه داران صهيونيست نبايد از پتانسيل قوى سينما فارغ باشند، طبيعتا اين به ما انگيزه مضاعف مى دهد كه فيلم را لااقل از نوبت دوم به بعد محتوايى ببينيم. روى مؤلفه هاى تصويرى فكر كنيم، بر روى شخصيت پردازى تامل كنيم، در وراى ظاهر آن بواطنى را جست وجو كنيم كه مى تواند حاصل زحمت هاى چند ساله كادر سازنده فيلم باشد و جا دارد اين وقت را ما براى يك فيلم بگذاريم. اين به نظر من پيشنهاد مشخصى است براى ديدن يك فيلم. البته براى ديدن فيلم مقدماتى لازم است.

مقدمات تئوريك و مقدمات هنرى. مقدمات تئوريك اين است كه آن كسى كه فيلم را تحليل مى كند نسبت به موضوع و محتواى آن اشراف نسبى داشته باشد.

براى رسيدن به اين مقصود مطالعه كافى در حوزه تاريخ، فلسفه غرب، هنر غرب، هنر سينما و بسيارى از مسائل اسطوره شناسى و زيباشناسى تصوير از ضروريات است و در واقع تحليلگر بايد بر كليه اين موارد اشراف داشته باشد و همچنين بايد واجد برخى صفات ديگر باشد تا بتوانيم بگوئيم فيلم را از اين منظر مى تواند ببيند.

البته كليه اين موارد قابل تحصيل اند و اگر اين توانايى ها را در خود جمع كنيم كشف لايه هاى پنهان فيلم كار چندان دشوارى نخواهد بود.

 

در اين ميانه ما از چه نقش، چه جايگاه، چه رويكرد و تصميم سازى برخورداريم؟

 

جايى كه فعلا هستيم كشف توطئه است، هنوز كارى نكرده ايم، راهى نرفته ايم، راه رفته ديگران را به نقد كشيده ايم. اولا بايد اين را بفهميم كه اين موج آخرالزمانى براى چه در دنيا ايجاد شده است. ما از يك منظر اگر بخواهيم خوشبينانه اين موج را نگاه كنيم مى توانيم بگوئيم كه الحمدلله ضمير انسان غربى و فطرت خفته او بيدار شده و دارد دلالت مى كند به حقيقتى كه فرجام ناگزير بشريت است.

حالا او هم مثل ما منتظر منجى است، او هم مثل ما نگران ظهور دجال است، صرفا ما در تعريفمان از اين منجى و اين دجال مشكل داريم. اين نگاه خوشبينانه ما مى تواند باشد به ماجرا.

 

راه ديگر هم مى تواند اين باشد كه غرب در واقع دارد مى كوشد از اين طريق مديريت سياسى كند دنياى امروز را، اگر ديوانسالاران غرب، اگر سياستمداران و سياستگذاران هاليوود بتوانند در شرايط امروز يك باور آخرالزمانى را در ذهن سكولار مردم مغرب زمين بكارند؛ كمترين دستاوردش براى آن ها اين است كه مى توانند نوعى رضايت عمل هاى ريسك 33 از دنياى امروز بگيرند كه شرايط، شرايط آخرالزمانى است، شرايط بحرانى است، شرايط عادى نيست، پس ما اجازه داشته باشيم كه با اختيارات ويژه شرايط بحرانى دنيا را مديريت بكنيم. با اين اختيارات ويژه اگر كمى هم خونريزى كرديم عيب ندارد! اگر يك مقدار حقوق بشرى را كه مدام زير علمش سينه مى زنيم زير پا گذاشتيم كسى بر ما خرده نگيرد؛ چون نبرد نهايى حق و باطل است و تكليف كار دنيا بايد معلوم شود.

 

در زير تيغ تيز، اگر تعدادى بيگناه هم كشته شدند باز مسئله اى نيست! افكار عمومى غرب نبايد بر ما خرده گيرد. براساس اين پيش فرض سياستمداران غربى مى توانند از همه اصول ارزشى و اخلاقى خودشان عدول كنند و آن طبع بهيمى و حيوانى مستتر در بعضى از زير لايه هاى نفس اماره خود را بروز دهند و به اين طريق در واقع يكجور اختيار ويژه بگيرند براى بازى آخرالزمانى كه در صدد انجام آن برآمده اند؛ به گونه اى كه افكار عمومى غرب از ايشان بازخواست نكند و اصولا اگر سينما يكى از مهمترين ابزار مديريت افكار عمومى پابليك ديپلماسى 34 تلقى مى شود، پس منطقى است كه از اين پتانسيل نهايت استفاده صورت گيرد. لذا رد پاى اين شيوه را در تحليل وقايع بعد از يازدهم سپتامبر 2001 و حمله وحشيانه آمريكا به افغانستان و عراق به وضوح مى توان ديد.

 

يك قرائت ديگر هم هست كه غرب دارد موج سوارى مى كند. از يكسو بر مبناى ولايت تكوينى و مديريت الهى مردم جهان بوى آخرالزمان استشمام كرده اند و به مسير صحيحى مى روند كه در آن مسير، تمام دنيا احساس تشنگى كنند براى منجى موعود اما گروهى فرصت طلب، مزورانه بر اين موج سوار شده و تعريف خاص خود را از منجى آخرالزمان و دجال آخرالزمان به ديگران عرضه كرده اند. يعنى با سوء استفاده از يك نياز فطرى و كاملا طبيعى موج سوارى مى كنند بر اين احساس و فطرت درونى تا قرائت خاص خود را عرضه دارند.

 

اين هم تفسير ديگرى است بر اين موضوع. به هر حال هر كدام از اينها كه باشد اگر ما بر اين باوريم كه قرائت آخرالزمانى شيعه كامل ترين، نابترين، روشنگرانه ترين و فاقد خرافه ترين قرائت آخرالزمانى است بايد سعى كنيم كاملا هوشمندانه، خيلى زيبا و به دور از اغراق و خرافه آن را عرضه بداريم و از آن دفاع بكنيم. وقتى ديگران از خرافه هاى خودشان اينگونه دفاع مى كنند ما چرا از حقيقت خودمان دفاع نكنيم و اين هم يك چالش است بين مؤمن و كافر كه هر كدام دارند شرايط آخرالزمانى را با ديدگاه خودشان تعريف و تفسير مى كنند.

پى نوشت ها:

(1). doowyloH

(2). skrowmaerD

(3). greblipS nevetS

(4). sacuL egroeG

(5). tnomaraP

(6). reyeM nywdloG orteM

(7). syad fo dne espylacopA

(8). epytecrA

(9). ygolotyM

(10). espylacopA suoigileR

(11). noitciderP

(12). espylacopA lacigolonhceT

(13). espylacopA larutaN

(14). espylacopA lacisyhpateM

(15). espylacopA suoigileR

(16). espylacopA lanoitcifec neicS

(17). espylacopA lacigolotyM

(18). tcilfnoC laniF

(19). nietsneknarF

(20). yellehS. W yraM

(21).

اخبار مرتبط
کلمات کلیدی
ثبت دیدگاه