آخرین اخبار
کد خبر : 1157 تاریخ ثبت : 1394/10/10 08:32:00
الملاحم و الفتن. . .

بشارت پیامبر(ص) به ظهور امام عصر(ع) بعد از متکبران

 به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از شبستان ، کتاب‌های "ملاحم و فتن" دسته‌ای از منابع حدیثی است که به اوضاع آخرالزمان و ظهور امام عصر (عج) می‌پردازد. البته این مبحث در میان شیعه غالبا با عنوان ملاحم و در میان اهل سنت بیشتر با عنوان فتن تعبیر شده و هر دو فرقه کتاب‌های خود را به همین نام ها خوانده‌اند.

سید بن طاووس (م ۶۶۴) عالم شیعی با استفاده از کتاب‌های فتن اهل سنت کتاب "التشریف بالمنن" معروف به "الملاحم و الفتن" را جمع آوری کرده است. کتاب حاضر- که در نگاه نخست بخش عمده آن درباره آخرالزمان شناسی و نشانه‌های ظهور به نظر می‌آید- در دیدگاه محدثان و عالمان شیعه، پس از سید اهمیت فراوانی یافته است و از احادیث آن به مثابه روایاتی درباره علامت‌های ظهور بهره برده‌اند.

علامه مجلسی روایات الفتن را به نقل از ابن طاووس گزارش کرده و دیگر محدثان بعدی نیز چنین کرده‌اند. سید در این کتاب حدود ۴۲۵ تا ۴۵۰ روایت را نقل کرده است که از این روایت‌ها تنها حدود ۱۷۰ روایت به بحث مهدویت و نام و اوصاف مهدی(عج)، نشانه‌های ظهور، مدت زمان حکومت، اوصاف حکومت و یاران حضرت مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف می‌پردازند.

در این مجال قسمت هایی از این کتاب گرانقدر مهدوی را متذکر می شویم.

 

"در اين باره رواياتي از طريق (شايد منظور اهل تسنن باشد) وارد شده که ما آنها را در اينجا وارد مي کنيم: از آن جمله در کتاب (نعيم بن حماد) که مورد قبول آنها است از هشيم از يونس از امام حسن(ع) از رسول خدا(ص) روايت کرده که فرمود: اين فرزند من حسن بن علي(ع) بزرگوار است و خدا کار دو دسته بزرگ از مسلمين را بدست او اصلاح مي کند.

و از جمله علل صلح امام حسن(ع) با معاويه حديثي است که رسول خدا(ص) از طرف خدا فرموده است چنانکه حضرت نبوي فرموده: (کار را) خدا اصلاح ميکند پس وقتي که خداي تعالي به دست امام حسن(ع) کار را اصلاح کند آن حضرت احتياجي به صلح نداشته است (بلکه از جانب خدا مامور بصلح بوده است.)

ابن عباس مي گويد: موقعي که علي(ع) را شهيد کردند و مردم با امام حسن(ع) بيعت کردند زياد به من گفت: آيا مي خواهي که امر (خلافت براي امام حسن(ع)) استقامت پيدا کند؟ گفتم: آري، گفت: پس سه نفر از اصحاب او را بقتل برسان گفتم مگر آنها نماز صبح نمي خوانند؟ گفت: چرا، گفتم: نه بخدا قسم اين کار راهي ندارد.

ابوهريره مي گويد: رسول خدا(ص) فرمود: موقعي که من نزد حوض (کوثر) باشم مرداني بلند مي شوند که آنها مرا ميشناسند و من هم آنها را مي شناسم آنگاه آنها را از نزد من مي برند و من مي گويم: يا رب، اصحاب مرا کجا مي برند؟ پس گوينده اي به من ميگ ويد: تو نمي داني که اينها بعد از تو چه عملي انجام داده اند.

عائشه مي گويد: رسول خدا(ص) به زنان خود فرمود: کدام يک از شماها آن زني است که سگ هاي (حوئب) به او حمله خواهد کرد وقتي که گذر عائشه به حوئب افتاد و سگ ها صدا کردند پرسيد اينجا کجا است؟ گفتند اينجا حوئب است، گفت: چاره اي نيست مگر اينکه برگردم، به عائشه گفتند: يا ام المومنين تو بين مردم را اصلاح مي کني. معمر بن طاووس از پدرش از رسول خدا(ص) روايت کرده که به زنان خود فرمود: کدام يک از شماها است که سگ هاي آب کذا و کذا باو حمله و صدا کنند؟ اي حميرا اي عائشه تو از اين عمل پرهيز کن.

قيس بن جابر صيداني از رسول خدا(ص) روايت کرده که فرمود: بعد ازمن خلفائي خواهد بود و بعد از خلفا امرائي خواهد بود و بعد از امرا ملوکي بوجود مي ايد و بعد از ملوک جبابره و متکبريني پيدا مي شوند و بعد از جبابره مردي از اهل بيت من خواهد آمد که زمين را پر از عدل خواهد کرد و بعد از آن حضرت، قحطاني مي آيد، قسم به آن خدائي که مرا بحق مبعوث کرده غير او کسي نيست.

صباح مي گويد: بعد از خلافت حمار بني اميه خلافتي نيست تا اينکه مهدي(ع) خروج کند.

ارطاه مي گويد: امير الغضب گفت: از اين زن و مرد متکبر نيست ولي آنها صوتي مي شوندکه آن را نه انس گفته و نه جن، به اسم فلاني بيعت کردند، که از اين زن و مرد متکبر نيست و لکن خليفه يماني است. وليد ميگويد: کعب ميداند که يماني قرشي است و او امير الغضب است و آنکسي که تابع آنها شود از بيت المقدس است.

سالم حبشاني گويد: در کوفه از امير المومنين علي(ع) شنيدم که مي فرمود: من براي حق قتال ميکنم که اقامه شود و هرگز اقامه نخواهد شد و امر (خلافت) با آنها است، با ياران خود گفتم: اينجا جاي ماندن نيست و حال آنکه اين (علي(ع)) خبر مي دهد که امر (خلافت) با اينها (علي(ع)) نيست، ما از آن حضرت اجازه خواستيم که به مصر برويم و آن حضرت هم بهر يک از ما که مي خواست اجازه داد و بهر مردي از ما هزار درهم عطا کرد و طايفه اي از ما را با او روانه کرد.

ابوصادق از حضرت امير المومنين علي(ع) روايت کرده که فرمود: معاويه به همين زودي بر شما مسلط خواهد شد، گفتند پس تو براي چه جنگ مي کني؟ فرمود: مردم ناچارند از اينکه اميري داشته باشند چه خوب باشد و چه بد.

کعب مي گويد: خلافت بني اميه مدت... شصت سال و چندي خواهد بود (مترجم گويد: در مروج الذهب است که خلافت بني اميه هزار ماه بوده است) خلافت بني اميه از بين نمي رود تا اينکه خودشان آنرا ريشه کن کنند، بعدا که بخواهند آنرا محکم کنند موفق نمي شوند از هر ناحيه اي که آنرا محکم و برقرار مي کنند از ناحيه ديگر منهدم مي شود، خلافت بني اميه به ميم افتتاح مي شود و به ميم هم ختم خواهد شد خلافت بني اميه از بين نمي رود تا اينکه (آخرين) نفر آنها بوسيله قتل خلع شود و دو شتر او کشته شوند و شتر اصهب مروان کشته شود بعد از آن، خلافت آنها منقطع مي شود و تاج خلافت بدست مروان به باد فنا ميرود. (فصل) شرح حال عبدالله بن سلام و کعب الاحبار بدانکه من با هر يک از علما شيعه اهل بيت(ع) تماس گرفتم فهميدم معتقدند که عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از مخالفين اهل بيت نبودند و چه بسا مي شود که به جهت همين اعتقاد از (استدلال به) اخبار و رواياتي که از اين دو نفر نقل شده خودداري مي نمايند.

پس من لازم دانستم آنچه را که در اين باره تحقيق کرده ام در اين کتاب درج کنم: عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از خواص مولاي ما علي(ع) بوده اند و شايد آن رواياتي که از اين دو نفر در باره ملاحم و فتن ذکر شده و بطور احتمال مي گويند که آن روايات از مولاي ما علي(ع) است چونکه سند آنها به ان حضرت منتهي نمي شود از باب تقيه باشد و آن روايات هم از آن حضرت باشند.

يکي (از دليل هائي که اين دو نفر از خواص آن حضرت بوده اند) اين است که در جلد اول کتاب (ابنا النحاه) تاليف يوسف شيباني ديدم که مولاي ما علي(ع) اول کسي است که علم نحو و شرح آن را بنيان گذاري کرد، بعد از آن مي گويد: وقتي که علي(ع) بعد از عثمان متولي خلافت شد و اراده عراق کرد عبدالله بن سلام به آن حضرت عرض کرد: نزد منبر رسول خدا(ص) باش که تو را حفظ نمايد، به طرف عراق مرو که اگر بروي مراجعت نخواهي کرد، عده اي از ياران علي(ع) باو حمله کردند، امير المومنين(ع) فرمود: او را وا گذاريد که او از ما اهل بيت است، پس علي(ع) بسوي عراق رفت و کار او آنطور شد که شد، وقتي که آن حضرت کشته شد عبدالله بن سلام گفت: اين راس اربعين است و بعد از اين صلح خواهد شد، هيچ امتي پيغمبر خود را نمي کشد مگر اينکه خدا هفتاد هزار از آنها را مي کشد، و خليفه او را نمي کشد مگر اينکه خدا به جهت آن، سي و پنج هزار از آنها را مي کشد.

مولف گويد: قول عبدالله بن سلام، اقتضا مي کند که اعتقاد او اين است که بعد از رسول خدا(ص) مولا و خليفه ما علي(ع) است، زيرا که او حديث قتل خليفه را در موقع قتل علي(ع) ذکر کرده و اين خبر را در موقع قتل ابوبکر و قتل عمر و عثمان ذکر نکرده است.

(فصل) و اما کعب الاحبار: نيز از خواص مولاي ما علي(ع) بود، زيرا که من در کتاب (مناقب الامام الهاشمي ابي الحسن علي بن ابيطالب) روايتي از محمد بن عبدالواحد لغوي ديدم که گفت: کعب بمن خبر داد که روزي در خدمت علي(ع) بودم، شخصي بزيارت عمر بلند شد، کعب گويد: پس از آنکه من اسلام آورده بودم علي(ع) به من فرمود: اسلام اختيار کن تا در امان باشي من اسلام آوردم که ناگاه عمر تازيانه براي من بلند کرد، علي(ع) به عمر فرمود: از او چه مي خواهي مگر اسلام نياورده؟ عمر به علي(ع) گفت: اي سيد من تو با او بودي (که او را عفو کردم) امير المومنين فرمود: گناه او چه بود که تازيانه براي او بلند کردي؟ عمر گفت: بلي اين شخص، رسول خدا(ص) را ديده است (و اسلام اختيار نکرده) اگر حضرت موسي در زمان حضرت محمد مي بود نمي توانست از (دين)آن حضرت تخلف نمايد تا اينکه معين او باشد و بر عليه کفار اقدام نمايد کسيکه منکر توحيد شود و بعد از رسول خدا(ص) خليفه او را درک کند و به دست او اسلام نياورد، پس به دست من اسلام مي آورد؟ فرمود: راست گفتي پس آن حضرت به کعب توجهي کرده فرمود: عمر تو را (از اسلام) منقطع کرد. کعب در جواب گفت: من منتظر بودم آنچه در تورات (راجع به محمد(ص)) است معلوم شود.

 عمر گفت: آيا تو در تورات خوانده اي که از حضرت محمد(ص) و آنهائيکه با او هستند ذکري شده باشد؟ گفت: آري در تورات خوانده ام که صفهائي از امت محمد(ص) مشغول جنگند و صفهائي هم در نمازند که ذکر خداي جبار را مي گويند. و ديدم در تورات نوشته است: " و الا فعميتا يعني (عينيه) سطرا مکتوبا محمد ميه و بعده علوانا و بعده فطم فطم و بعده شبر شبر و بعده شبيرا شبيرا " پس از آن اسلام آوردم.

ابوبکر بن سعيد مي گويد که وقتي که مروان حکم متولد شد او را نزد رسول خدا(ص) آوردند که در حق او دعا کند حضرت از دعا کردن خودداري کرد و فرمود: هلاک عموم امت من به دست همين ابن زرقا و ورثه او خواهد بود.

ميثا مي گيود: هيچ نوزادي متولد نمي شد مگر اينکه او را نزد رسول خدا(ص) مي آوردند و آن حضرت براي او دعا مي کرد تا اينکه مروان بن حکم را خدمت آن حضرت آوردند فرمود: وزغ ابن وزغ و ملعون بن ملعون.

ابو سعيد خدري از رسول خدا(ص) روايت کرده که فرمود: اهل بيت من بعد از من از ظلم امتم دچار قتل و تفرقه خواهند شد و شديدترين دشمنان ما بني اميه و بني مغيره و بني مخزوم خواهند بود.

ابوسالم حبشاني مي گويد: از علي(ع) شنيدم که مي فرمود: امر (خلافت) براي آنها (يعني بني اميه؟) است تا موقعي که قتيل خود را بکشند و در بين خود به اين امر رغبتي پيدا کنند، وقتي که کار به اينجا رسيد خدا گروهي را (يعني ابومسلم خرساني) از طرف مشرق مي فرستد که آنها را جدا جدا شمرده و يکي يکي مي کشند بخدا قسم که آنها يکسال خلافت نمي کنند مگر اينکه ما دو سال خلافت خواهيم کرد و آنها دو سال خلافت نمي کنند مگر اينکه ما چهار سال خلافت مي کنيم. عبيده مي گويد: از علي(ع) شنيدم که مي فرمود: اين گروه (بني اميه) چسبيده اند به دم اين امر (خلافت) ماداميکه بين آنها اختلافي واقع نشود. پس موقعي که اختلاف کردند امر خلافت از ميان آنها خراج مي شود و تا قيامت به سوي آنها عود نخواهد کرد. هند دختر مهلب ازابن عباس روايت کرده که گفت: هميشه امر خلافت با بني اميه خواهد بود مادامي که بين آنها اختلاف واقع نشود موقيکه ميان آنها اختلافاتي واقع شود امر خلافت تا قيام قيامت از بين آنها خارج خواهد شد.

زهري مي گويد: به من رسيده بود که بيرق هاي سياهي از طرف خراسان خارج خواهد شد، وقتي که آن بيرق ها از گردنه خراسان سرازير شدند خبر مرگ اسلام را آورده اند و آن بيرق ها را برنمي گرداند مگر بيرق عجم هائي که از اهل مغرب باشند. سعيد بن مسيب گويد: موقعي که خراسان را فتح کردند عمر بن خطاب گريه کرد، عبدالرحمان بن عوف نزد عمر آمد و گفت: يا امير المومنين تو گريه مي کني در صورتيکه اينطور فتحي براي تو رخ داده؟ عمر گفت: چرا گريه نکنم و حال آنکه دوست داشتم بين ما و آنها درياي آتشي باشد، شنيدم از رسول خدا(ص) که مي فرمود: موقعي که بيرق هاي بني عباس از گردنه هاي خراسان نمايان شود خبر مرگ اسلام را مي آورند، پس آن اشخاصي که زير بيرق آنها بروند شفاعت من به آنها نمي رسد."

اخبار مرتبط
کلمات کلیدی
ثبت دیدگاه