آخرین اخبار
کد خبر : 12333 تاریخ ثبت : 1397/10/24 11:45:41

ناگفته‌های جوان مدافع حرم پس از جانبازی/ از اشک شوق در لحظه قطع‌شدن پا با تله انفجاری داعش تا شاهکاری بزرگ در شبکه خبر +عکس

گفت‌وگویی خواندنی با یکی از جانبازان جوان لشکر فاطمیون را از نظر می‌گذرانید.

به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از باشگاه خبرنگاران ، حالا دیگر همه می‌دانند «فاطمیون» نام لشكر رزمنده‌های افغانستانی مدافع حرم حضرت زینب(س) است. لشكری كه می‌گویند عدد شهدا و جانبازانش بیشتر از همه ملیت‌های حاضر در صحنه نبرد سوریه بوده و چه كسی است كه نداند پشت هر عدد دنیایی از رشادت و مردانگی ایستاده است؟ پای حرف‌های جانبازان این لشكر كه بنشینی روایت‌های تلخ و شیرین زیادی برای گفتن دارند: از درد زخم‌های «جانبازی» كه هنوز تازه و نفسگیر است تا شیرینی خاطره زیارت حرم حضرت زینب(س)؛ از شوق ارادتی عجیب به پرچم زردنگ فاطمیون تا قصه دست‌های خالی شیعیان سربلند افغانستان پیش قوای مجهز تكفیری؛ از غربت مدافع حرم بودن در سرزمین مادری یا از غم شهادت هموطنان بی‌گناه زیر باران انتحاری‌های طالبان و داعش؛ از همان رنجی كه این سال‌ها كمر افغانستان را خمیده‌تر كرده است. همین باعث شد تا پای حرف‌های یكی از این جانبازان جوان بنشینیم و از مادری سراغ بگیریم كه یك سالی می‌شود پرستار یك رزمنده مدافع حرم بانوی پرستار كربلاست.

خانه‭ ‬ساشا‭ ‬ذوالفقاری،‭ ‬جانباز‭ ‬افغانستانی‭ ‬مدافع‭ ‬حرم،‭ ‬جایی‭ ‬در‭ ‬منطقه‭ ‬قزل‭ ‬حصار‭ ‬استان‭ ‬البرز‭ ‬است‭. ‬در‭ ‬را‭ ‬برادر‭ ‬نوجوانش‭ ‬برایمان‭ ‬باز‭ ‬می‌كند‭. ‬پله‌ها‭ ‬را‭ ‬بالا‭ ‬می‌رویم،‭ ‬ساشا‭ ‬كه‭ ‬یك‭ ‬شال‭ ‬مشكی‭ ‬روی‭ ‬پاهایش‭ ‬كشیده،‭ ‬گوشه‭ ‬اتاق‭ ‬نشسته‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬خوشرویی‭ ‬تعارف‭ ‬می‌كند‭ ‬بنشینیم‭. ‬مادر‭ ‬ساشا‭ ‬صبور‭ ‬و‭ ‬ساكت‭ ‬به‭ ‬حرف‌هایمان‭ ‬گوش‭ ‬می‌دهد‭ ‬و‭ ‬خواهرزاده‌اش‭ ‬بلند‭ ‬بلند‭ ‬شعر‭ ‬می‌خواند‭.‬

من‭ ‬ساشا‭ ‬ذوالفقاری‭ ‬متولد‭ ‬۱۳۷۳‭ ‬هستم، ‭ ‬سنم‭ ‬می‌شود‭ ‬۲۴ سال‭. ‬در‭ ‬حد‭ ‬ابتدایی‭ ‬درس‭ ‬خوانده‌ام‭. ‬متولد‭ ‬افغانستانم‭ ‬و‭ ‬۱۸‭ ‬سال‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬آمده‌ایم‭ ‬ایران‭. ‬یک‭ ‬برادر‭ ‬دارم‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬خواهر‭. ‬پدرم‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬جنگ‌های‭ ‬داخلی‭ ‬افغانستان‭ ‬از‭ ‬دست‭ ‬داده‌ام‭. ‬بیشتر‭ ‬اقوام‭ ‬ما‭ ‬هنوز‭ ‬در‭ ‬کابل‭ ‬زندگی‭ ‬می‌کنند‭. ‬اصالتا‭ ‬اهل‭ ‬بامیان‭ ‬هستیم، ‭ ‬ولی‭ ‬من‭ ‬در‭ ‬ولایت‭ ‬غور‭ ‬به‭ ‬دنیا‭ ‬آمده‌ام‭. ‬اسم‭ ‬آن‭ ‬را‭ ‬شنیده‌اید؟ ‭ ‬سرتکان‭ ‬می‌دهم‭. ‬


 


لازم‭ ‬نبود‭ ‬به‭ ‬خاطر‭ ‬پول،‭ ‬دو‭ ‬کشور‭ ‬آن‌‭ ‬طرف‌تر‭ ‬بروم

اولین‭ ‬بار‭ ‬فكر‭ ‬رفتن‭ ‬به‭ ‬سوریه‭ ‬از‭ ‬دیدن‭ ‬یك‭ ‬كلیپ‭ ‬شروع‭ ‬می‌شود‭. ‬وقتی‭ ‬ساشا‭ ‬همراه‭ ‬چند‭ ‬نفر‭ ‬از‭ ‬شاگردهایش‭ ‬در‭ ‬تولیدی‭ ‬نشسته‌اند‭ ‬و‭ ‬كلیپی‭ ‬در‭ ‬آپارات‭ ‬می‌بیند‭ ‬كه‭ ‬برای‭ ‬اوایل‭ ‬حضور‭ ‬داعش‭ ‬در‭ ‬عراق‭ ‬و‭ ‬سوریه‭ ‬است‭: ‬در‭ ‬ویدئو‭ ‬یك‭ ‬خانواده‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬طرز‭ ‬فجیعی‭ ‬قتل‌عام‭ ‬كردند،‭ ‬به‌خصوص‭ ‬بچه‌های‭ ‬كوچك‭ ‬همسن‭ ‬و‭ ‬سال‭ ‬خواهرزاده‌ام‭ ‬را‭... ‬اولین‭ ‬جرقه‭ ‬آنجا‭ ‬خورد‭. ‬دیدم‭ ‬چطور‭ ‬من‭ ‬اینجا‭ ‬راحت‭ ‬زندگی‭ ‬می‌كنم؟‭ ‬حالا‭ ‬كه‭ ‬شرایطش‭ ‬را‭ ‬دارم‭ ‬باید‭ ‬بروم‭ ‬دفاع‭ ‬كنم‭. ‬فقط‭ ‬هم‭ ‬حرف‭ ‬هم‌مذهب‭ ‬بودن‭ ‬نیست،‭ ‬حرف‭ ‬انسانیت‭ ‬است‭. ‬بعد‭ ‬هم‭ ‬كه‭ ‬شنیدیم‭ ‬قبر‭ ‬حضرت‭ ‬زینب ‭)‬س)‭ ‬را‭ ‬تهدید‭ ‬كرده‌اند،‭ ‬دیگر‭ ‬نتوانستم‭ ‬بمانم‭. ‬بحث‭ ‬دیگر‭ ‬زیارت‭ ‬حضرت‭ ‬زینب ‭)‬س) بود‭. ‬من‭ ‬اصلا‭ ‬در‭ ‬خواب‭ ‬هم‭ ‬نمی‌دیدم‭ ‬بتوانم‭ ‬قبر‭ ‬ایشان‭ ‬و‭ ‬حضرت‭ ‬رقیه‭ ‬را‭ ‬زیارت‭ ‬كنم‭.‬

شایعه‭ ‬انگیزه‭ ‬مادی‭ ‬مهاجران‭ ‬مدافع‭ ‬حرم‭ ‬این‭ ‬سال‌ها‭ ‬آن‌قدر‭ ‬مطرح‭ ‬شده‭ ‬كه‭ ‬خودش‭ ‬بی‌مقدمه‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬صحبت‭ ‬كند‭: ‬خیلی‌ها‭ ‬حرف‭ ‬پول‭ ‬را‭ ‬وسط‭ ‬می‌كشند‭ . ‬من‭ ‬نمی‌توانم‭ ‬جای‭ ‬انگیزه‭ ‬بقیه‭ ‬همشهری‌هایم‭ ‬صحبت‭ ‬كنم،‭ ‬ولی‭ ‬خود‭ ‬من‭ ‬آن‭ ‬زمان‭ ‬كار‭ ‬و‭ ‬كاسبی‭ ‬داشتم‭ ‬و‭ ‬پولش‭ ‬كفاف‭ ‬زندگی‭ ‬ما‭ ‬را‭ ‬می‌داد‭. ‬لازم‭ ‬نبود‭ ‬دو‭ ‬تا‭ ‬كشور‭ ‬بروم‭ ‬آن‭ ‬طرف‌تر‭ ‬به‭ ‬خاطر‭ ‬پول‭! ‬من‭ ‬واقعا‭ ‬دور‭ ‬و‭ ‬بر‭ ‬خودم‭ ‬كسی‭ ‬را‭ ‬این‌طوری‭ ‬ندیده‌ام‭. ‬ولی‭ ‬یك‭ ‬چیزی‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬جرات‭ ‬می‌گویم‭. ‬اگر‭ ‬كسی‭ ‬به‭ ‬خاطر‭ ‬پول‭ ‬برود‭ ‬و‭ ‬فقط‭ ‬یك‭ ‬ساعت‭ ‬در‭ ‬منطقه‭ ‬باشد،‭ ‬دیگر‭ ‬هیچ‌وقت‭ ‬به‭ ‬پول‭ ‬فكر‭ ‬نمی‌كند‭ . ‬آنجاست‭ ‬كه‭ ‬دین‭ ‬و‭ ‬ایمان‭ ‬و‭ ‬ارادت‭ ‬به‭ ‬حضرت‭ ‬زینب‭ ‬به‭ ‬كمك‭ ‬آدم‭ ‬می‌آید‭. ‬وگرنه‭ ‬پول‭ ‬نمی‌تواند‭ ‬رزمنده‌ای‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬منطقه‭ ‬نگه‭ ‬دارد‭.‬

می‌گوید‭ ‬فاطمیون‭ ‬20‭ ‬هزار‭ ‬نیرو‭ ‬در‭ ‬منطقه‭ ‬دارند،‭ ‬حتی‭ ‬بیشتر‭ ‬از‭ ‬حزب‌ا‭... ‬لبنان‭. ‬از‭ ‬نظر‭ ‬غذا‭ ‬و‭ ‬لباس‭ ‬مناسب‭ ‬گاهی‭ ‬رزمنده‌ها‭ ‬در‭ ‬محدودیت‭ ‬و‭ ‬مضیقه‭ ‬هستند‭. ‬سرما‭ ‬و‭ ‬گرما‭ ‬هم‭ ‬كه‭ ‬به‭ ‬جای‭ ‬خود‭. ‬هرجور‭ ‬فكر‭ ‬كنی‭ ‬جز‭ ‬با‭ ‬عقیده‭ ‬نمی‌شود‭ ‬آنجا‭ ‬دوام‭ ‬آورد‭.‬

مدافع حرمی که لحظه قطع شدن پاهایش از خوشحالی گریه کرد

البته‭ ‬اسم‭ ‬من‭ ‬سهراب‭ ‬است‭ ‬

من‭ ‬ماه‭ ‬محرم‭ ‬دوسال‭ ‬پیش‭ ‬ثبت‌نام‭ ‬كردم‭ ‬و‭ ‬رفتم‭ ‬پادگانی‭ ‬در‭ ‬یزد‭. ‬ بالاخره‭ ‬من‭ ‬پسر‭ ‬بزرگ‭ ‬خانواده‭ ‬بودم‭ ‬و‭ ‬آن‭ ‬زمان‭ ‬وقت‭ ‬خوبی‭ ‬برای‭ ‬رفتن‭ ‬نبود‭. ‬مادرم‭ ‬می‌گفت‭ ‬حالا‭ ‬نه،‭ ‬بعدتر‭ ‬برو‭. ‬آن‭ ‬وقت‌ها‭ ‬بحث‭ ‬دفاع‭ ‬از‭ ‬حرم‭ ‬در‭ ‬منطقه‭ ‬ما‭ ‬خیلی‭ ‬جا‭ ‬نیفتاده‭ ‬بود‭. ‬با‭ ‬مادرم‭ ‬صحبت‭ ‬كردم‭. ‬گفتم‭ ‬جواب‭ ‬حضرت‭ ‬زینب‭ ‬را‭ ‬چه‭ ‬بدهیم؟‭ ‬وقتی‭ ‬بگوید‭ ‬شما‭ ‬با‭ ‬چشم‭ ‬و‭ ‬گوشتان‭ ‬درك‭ ‬كردید‭ ‬كه‭ ‬اینها‭ ‬قبر‭ ‬من‭ ‬را‭ ‬تهدید‭ ‬كرده‌اند‭ ‬چرا‭ ‬كاری‭ ‬نكردید؟‭ ‬مگر‭ ‬شما‭ ‬شیعه‭ ‬حضرت‭ ‬علی‭ ‬نیستید؟‭ ‬البته‭ ‬مادرم‭ ‬اینها‭ ‬را‭ ‬می‌دانست‭ ‬ولی‭ ‬هیچ‭ ‬مادری‭ ‬دلش‭ ‬نمی‌خواهد‭ ‬فرزندش‭ ‬را‭ ‬بفرستد‭.‬

مادر‭ ‬ساشا‭ ‬خیلی‭ ‬موافق‭ ‬صحبت‭ ‬كردن‭ ‬نیست‭. ‬اما‭ ‬از‭ ‬جایی‭ ‬به‭ ‬بعد‭ ‬با‭ ‬خاطره‌های‭ ‬پسرش‭ ‬همراه‭ ‬می‌شود‭ ‬و‭ ‬شمرده‭ ‬وبا‭ ‬لهجه‭ ‬افغانستانی‭ ‬از‭ ‬بی‌تابی‌های‭ ‬سهراب‭ ‬برای‭ ‬رفتن‭ ‬می‌گوید‭. ‬می‌پرسم‭ ‬پس‭ ‬چرا‭ ‬مادر‭ ‬به‭ ‬اسم‭ ‬دیگری‭ ‬شما‭ ‬را‭ ‬صدا‭ ‬می‌زنند؟‭ ‬اسم‭ ‬اصلی‭ ‬من‭ ‬در‭ ‬پاسپورت‭ ‬سهراب‭ ‬عظیمی‭ ‬است‭. ‬ولی‭ ‬به‭ ‬خاطر‭ ‬این‌كه‭ ‬مادرم‭ ‬نتواند‭ ‬بیاید‭ ‬پادگان‭ ‬پیدایم‭ ‬كند‭ ‬با‭ ‬دوستان‭ ‬مشورت‭ ‬كردم‭ ‬و‭ ‬اسمم‭ ‬را‭ ‬گذاشتم‭ ‬ساشا‭ ‬ذوالفقاری‭! ‬ همین‭ ‬اسم‭ ‬وارد‭ ‬پرونده‌ام‭ ‬شد‭. ‬خیلی‌ها‭ ‬همین‭ ‬كار‭ ‬را‭ ‬كردند‭ ‬و‭ ‬چون‭ ‬اسم‭ ‬اشتباه‭ ‬گفته‭ ‬بودند‭ ‬خانواده‭ ‬نمی‌توانست‭ ‬پیدایشان‭ ‬كند‭.‬

نمی‌شود‭ ‬که‭ ‬نترسید‭ ‬

اولین‭ ‬بار‭ ‬روبه‌رو‭ ‬شدن‭ ‬با‭ ‬پیكر‭ ‬شهدا‭ ‬یا‭ ‬مجروحان‭ ‬حسابی‭ ‬توی‭ ‬دل‭ ‬آدم‭ ‬را‭ ‬خالی‭ ‬می‌كند‭. ‬این‌طور‭ ‬نیست؟‭ ‬نه‭ ‬من‭ ‬تا‭ ‬لحظه‭ ‬اسیری‭ ‬را‭ ‬هم‭ ‬پیش‌بینی‭ ‬كرده‭ ‬بودم‭. ‬نمی‌شود‭ ‬كه‭ ‬نترسید‭! ‬ ولی‭ ‬وقتی‭ ‬دست‭ ‬آدم‭ ‬به‭ ‬ضریح‭ ‬حرم‭ ‬حضرت‭ ‬زینب‭ ‬می‌رسد‭ ‬ترسش‭ ‬تمام‭ ‬می‌شود‭ . ‬این‭ ‬را‭ ‬می‌توانید‭ ‬از‭ ‬همه‭ ‬بچه‌ها‭ ‬بپرسید‭ . ‬اول‭ ‬كه‭ ‬رفتیم‭ ‬مزار‭ ‬حضرت‭ ‬رقیه‭ ‬و‭ ‬بعد‭ ‬حرم‭ ‬حضرت‭ ‬زینب‭. ‬همین‭ ‬كه‭ ‬وارد‭ ‬شام‭ ‬شدم‭ ‬خودبه‌خود‭ ‬اشك‭ ‬از‭ ‬چشم‌هایم‭ ‬جاری‭ ‬شد‭. ‬به‌خصوص‭ ‬این‌كه‭ ‬از‭ ‬جلوی‭ ‬كاخ‭ ‬یزید‭ ‬عبور‭ ‬كنی‭... ‬ما‭ ‬ماه‭ ‬محرم‭ ‬رفته‭ ‬بودیم‭ ‬زیارت‭ ‬و‭ ‬مردم‭ ‬آنجا‭ ‬خیلی‭ ‬رعایت‭ ‬ایام‭ ‬را‭ ‬نمی‌كردند‭. ‬این‭ ‬واقعا‭ ‬دلگیر‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬مدام‭ ‬فكر‭ ‬می‌كنی‭ ‬كه‭ ‬خاندان‭ ‬امام‭ ‬حسین‭(‬ع‭) ‬اینجا‭ ‬چه‭ ‬رنجی‭ ‬كشیده‌اند؟‭ ‬این‭ ‬موضوعات‭ ‬برای‭ ‬یك‭ ‬شیعه‭ ‬انگیزه‭ ‬مقاومت‭ ‬ایجاد‭ ‬می‌كند‭.‬

ساشا‭ ‬گله‭ ‬می‌كند‭ ‬چرا‭ ‬برنامه‭ ‬زیارت‭ ‬مدافعین‭ ‬حرم‭ ‬محدود‭ ‬است؟ا‭ ‬شاكی‭ ‬بودم‭ ‬كه‭ ‬چرا‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬دوماه‭ ‬فقط‭ ‬یك‭ ‬بار‭ ‬ما‭ ‬را‭ ‬می‌برند‭ ‬زیارت؟‭ ‬این‭ ‬بی‌انصافی‭ ‬است‭. ‬ما‭ ‬اصلا‭ ‬به‭ ‬خاطر‭ ‬حضرت‭ ‬زینب‭ ‬رفته‭ ‬ایم‭! ‬قبل‭ ‬از‭ ‬آنجا‭ ‬هم‭ ‬رفتیم‭ ‬زیارت‭ ‬حضرت‭ ‬رقیه‭. ‬اصلا‭ ‬باورم‭ ‬نمی‌شد‭ ‬دستم‭ ‬به‭ ‬ضریح‭ ‬حضرت‭ ‬رقیه‭ ‬رسیده‭ ‬است‭. ‬ضریح‭ ‬را‭ ‬چسبیده‭ ‬بودم‭ ‬و‭ ‬رها‭ ‬نمی‌كردم‭. ‬دوستانم‭ ‬نگاهم‭ ‬می‌كردند‭ ‬و‭ ‬می‌گفتند‭ ‬بس‭ ‬است‭ ‬برای‭ ‬بقیه‭ ‬هم‭ ‬بگذار‭! ‬من‭ ‬تا‭ ‬قبل‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬كربلاهم‭ ‬نرفته‭ ‬بودم‭.‬

شاهکار‭ ‬فاطمیون‭ ‬در‭ ‬شبکه‭ ‬خبر

ساشا‭ ‬با‭ ‬غرور‭ ‬از‭ ‬خاطره‌های‭ ‬جبهه‭ ‬مقاومت‭ ‬در‭ ‬خط‭ ‬مقدم‭ ‬تعریف‭ ‬می‌کند‭. ‬از‭ ‬این‌که‭ ‬شبکه‭ ‬خبر‭ ‬ایران‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬شاهکارهای‭ ‬لشکر‭ ‬فاطمیون‭ ‬در‭ ‬زمینگیر‭ ‬کردن‭ ‬داعش‭ ‬را‭ ‬نشان‭ ‬داده‭ ‬و‭ ‬اتفاقا‭ ‬مادرش‭ ‬هم‭ ‬آن‭ ‬را‭ ‬دیده‭ ‬است‭. ‬ادامه‭ ‬می‭ ‬دهد‭ ‬تا‭ ‬می‌رسیم‭ ‬به‭ ‬لحظه‭ ‬جانبازی‭: ‬اروز‭ ‬اربعین‭ ‬بود‭. ‬من‭ ‬سردسته‭ ‬یک‭ ‬گروه‭ ‬۱۵ نفره‭ ‬بودم‭. ‬قرار‭ ‬نبود‭ ‬دسته‭ ‬ما‭ ‬خط‭ ‬برود‭. ‬ساعت ۸ صبح‭ ‬روز‭ ‬اربعین‭ ‬بود‭. ‬نگاه‭ ‬کردم‭ ‬دیدم‭ ‬فرمانده‭ ‬ما‭ ‬و‭ ‬چند‭ ‬نفر‭ ‬از‭ ‬بچه‌ها‭ ‬می‌روند‭ ‬که‭ ‬برای‭ ‬جابه‌جایی‭ ‬نیروها‭ ‬خط‭ ‬درگیری‭ ‬را‭ ‬بررسی‭ ‬کنند‭. ‬من‭ ‬هم‭ ‬سلاحم‭ ‬را‭ ‬برداشتم‭ ‬و‭ ‬رفتم‭ ‬نشستم‭ ‬پشت‭ ‬ماشین‭. ‬دو‭ ‬کیلومتر‭ ‬مانده‭ ‬بود‭ ‬به‭ ‬خط‭ ‬اصلی‭ ‬برسیم‭. ‬داعشی‌ها‭ ‬که‭ ‬شلیک‭ ‬می‌کردند‭ ‬تیرها‭ ‬می‌آمد‭ ‬وسط‭ ‬جاده‭. ‬ما‭ ‬پیاده‭ ‬شدیم‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬طریق‭ ‬خانه‌ها‭ ‬جلو‭ ‬رفتیم‭. ‬دوکیلومتر‭ ‬را‭ ‬پیاده‭ ‬رفتیم‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬خط‭ ‬درگیری‭ ‬و‭ ‬بچه‌ها‭ ‬رسیدیم‭. ‬۳۰۰ متر‭ ‬عقب‌تر‭ ‬هم‭ ‬داعشی‌ها‭ ‬بودند‭. ‬فرمانده‭ ‬گفت‭ ‬۳۰۰-۲۰۰‭ ‬متر‭ ‬باید‭ ‬برویم‭ ‬جلوتر‭ ‬تا‭ ‬اطلاعات‭ ‬بهتری‭ ‬به‭ ‬دست‭ ‬بیاوریم‭. ‬من‭ ‬هم‭ ‬همراه‭ ‬شدم‭ ‬و‭ ‬ما‭ ‬پنج‭ ‬نفر‭ ‬راه‭ ‬افتادیم‭. ‬

در‭ ‬مسیر،‭ ‬در‭ ‬خانه‌ای‭ ‬گیر‭ ‬كردیم‭. ‬اینجا‭ ‬خانه‭ ‬داعشی‌ها‭ ‬بود‭ ‬كه‭ ‬قبل‭ ‬از‭ ‬تخلیه‭ ‬تله‌های‭ ‬انفجاری‭ ‬در‭ ‬آن‭ ‬می‌گذاشتند‭. ‬باید‭ ‬دری‭ ‬را‭ ‬باز‭ ‬می‌كردم‭. ‬اتفاقا‭ ‬احتمال‭ ‬می‌دادم‭ ‬كه‭ ‬پشت‭ ‬در‭ ‬تله‭ ‬انفجاری‭ ‬باشد‭. ‬در‭ ‬را‭ ‬باز‭ ‬كردم‭ ‬منفجر‭ ‬نشد‭. ‬تله‭ ‬را‭ ‬سمت‭ ‬راست‭ ‬در‭ ‬گذاشته‭ ‬بودند‭ ‬و‭ ‬رویش‭ ‬آشغال‭ ‬و‭ ‬پنبه‭ ‬و‭ ... ‬گذاشته‭ ‬بودند‭ ‬تا‭ ‬مخفی‭ ‬بماند‭. ‬سلاحم‭ ‬را‭ ‬آماده‭ ‬كردم‭ ‬و‭ ‬همان‭ ‬وقت‭ ‬خشاب‌گذاری،‭ ‬پایم‭ ‬را‭ ‬گوشه‭ ‬در‭ ‬گذاشتم‭ ‬كه‭ ‬تله‭ ‬منفجر‭ ‬شد‭. ‬همان‭ ‬جا‭ ‬افتادم‭. ‬حاج‭ ‬آقا‭ ‬تقی‌پور‭ -‬رزمنده‭ ‬ایرانی‭ ‬لشكر‭ ‬فاطمیون‭ -‬پشت‭ ‬من‭ ‬بود‭. ‬تركش‌های‭ ‬تله‭ ‬به‭ ‬او‭ ‬هم‭ ‬رسید‭ ‬و‭ ‬همان‌جا‭ ‬شهید‭ ‬شد‭. ‬خیلی‭ ‬انسان‭ ‬شریفی‭ ‬بود‭.‬بچه‌ها‭ ‬پایم‭ ‬را‭ ‬بستند‭ ‬و‭ ‬روی‭ ‬دوش‭ ‬بردند‭ ‬عقب‭- ‬من‭ ‬همان‌جا‭ ‬اشهدم‭ ‬را‭ ‬خواندم‭- ‬چندبار‭ ‬یا‭ ‬زهرا‭ ‬گفتم‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬حال‭ ‬رفتم‭.‬

حواسم‭ ‬به‭ ‬پاهایم‭ ‬نبود

سهراب‭ ‬خبر‭ ‬جانبازی‌اش‭ ‬را‭ ‬نه‭ ‬از‭ ‬همرزم‌ها‭ ‬و‭ ‬پرستارها‭ ‬که‭ ‬خودش‭ ‬می‌فهمد‭:‬‭ ‬مرا‭ ‬بردند‭ ‬بیمارستان‭ ‬دیرالزور‭ ‬۱۲‭ ‬روز‭ ‬را‭ ‬هم‭ ‬در‭ ‬بیمارستان‭ ‬دمشق‭ ‬بستری‭ ‬بودم‭. ‬اول‭ ‬چیزی‭ ‬نمی‌فهمیدم‭. ‬پرده‭ ‬گوشم‭ ‬با‭ ‬انفجار‭ ‬پاره‭ ‬شده‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬دست‭ ‬راستم‭ ‬هم‭ ‬ترکش‭ ‬خورده‭ ‬بود‭. ‬حواسم‭ ‬به‭ ‬پاهایم‭ ‬نبود‭. ‬فقط‭ ‬می‌دانستم‭ ‬برای‭ ‬پایم‭ ‬اتفاقی‭ ‬افتاده‭. ‬وقتی‭ ‬منتقل‭ ‬شدم‭ ‬به‭ ‬بخش‭ ‬شب‭ ‬بود‭. ‬حوالی‭ ‬۴‭ ‬صبح‭ ‬که‭ ‬کمی‭ ‬حالم‭ ‬سرجایش‭ ‬بود، ‭ ‬پتو‭ ‬را‭ ‬کشیدم‭. ‬همان‌جا‭ ‬دیدم‭ ‬پاهایم‭ ‬نیست‭! ‬فقط‭ ‬اشک‭ ‬شوق‭ ‬می‌ریختم. ‬

اخبار مرتبط
کلمات کلیدی
ثبت دیدگاه