خط فکری جریان اموی در هر مجموعهای وجود دارد / نتیجه افزونخواهی و ریاستطلبی خواص در رویداد کربلا
امام حسین علیهالسلام به ما میآموزد اگر نسبت به ارزشها بیتفاوت بودیم، اتفاقی که در جامعه میافتد، پایمالی ارزشهاست و افرادی که ارزشها را رعایت میکنند، تحقیر می شوند.به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از تسنیم ، حجتالاسلام سید میرهاشم حسینی در برنامه سمت خدا با موضوع بررسی نامههای امام حسین علیهالسلام در طی مسیر کاروان گفت: امام حسین (ع) نشان دادند در کربلا دو حکومت جریان دارد که همان جریان حق و باطل است، چرا که شیطان تا به حال نوعی از تکاثر را در قالب فرقهها و نحلهها در امت اسلام نشان میداد، اما آقا اباعبدالله کوثر را نشان میداد. امام برای جلوگیری از جهالت و ضلالت، عملاً گوشزد میکند که در هر زمان و مکانی باشید، این دو حکومت وجود دارد و راه درست یکی است. یک جریان، جریانی است که مدام سعی دارد به سمت باطل برود. یک جریان هم مدام به دنبال نابود کردن ارزشهاست و نباید اینطور در نظر گرفت که صرفاً کسی از بیرون نفوذ میکند بلکه در همین سرزمین و در بین همین مسئولان تفکرات ضد ارزشی وجود دارد.
وی افزود: شیطان به دنبال شلوغکاری است تا القاء کند راهی که جریان حق پیش گرفته فایده ندارد. کار یزیدمسلکان و ابنمرجانهها همین است. امام حسین سعی دارند بفهمانند گیج نشوید، حیران نشوید. در زیارت اربعینِ امام صادق(ع)، در وصف مأموریت امام حسین میخوانیم «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک َمن الْجَهَالَةِ و حَیرةِ الضَّلَالَة»؛ یعنی بارخدایا، من گواهى مى دهم که آن بزرگوار خون خود را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگشتگىِ گمراهى برهاند؛ بنابراین در هر صنف و گروهی و نیز در هر لباسی، هر دو جریان حق وجود دارند.
این استاد حوزه علمیه با اشاره به اینکه اگر نسبت به جریان حق بیتفاوت باشیم، چند اتفاق شوم میافتد، گفت: پایمالی ارزشها از جمله این اتفاقات شوم است. به عنوان نمونه در بحث اقتصاد، انسانهایی با گرایش مالاندوزی و ثروتاندوزی از راه حرام بر شما غلبه مییابند. در حیطه ریاست و سیاست، چنین افرادی به دنبال انجام وظیفه نیستند بلکه به فکر فرصتطلبیاند. دنبال شایستهسالاری نیستند بلکه با زد و بندبازی کار انجام میدهند و از این طریق افراد را در پستهای دولتی منصوب میکنند. با این توضیح میتوان گفت جریان اموی و نیز صفات و ویژگیها آنها در هر مجموعهای وجود دارد. در حیطه سیاست، ریاست طلبان رو می آیند. جالب است از جهت اجتماعی آنکه سالمتر است، بیشتر تحقیر میشود.
میرهاشم حسینی با اشاره به اینکه اگر حسینی شویم، جریان حق را میتوانیم حفظ کنیم، افزود: امام به ما میآموزد اگر نسبت به ارزشها بیتفاوت بودیم، اتفاقی که در جامعه میافتد، پایمالی ارزشهاست و افرادی که ارزشها را رعایت میکنند، تحقیر می شوند؛ چرا؟ چون شما بیتفاوت بودید. در خطبه منا به این مسئله اشاره میکنند. در چنین شرایطی اگر انقلاب رسول خدا هم باشد، به انحراف میرود.
وی افزود: دشمنان یک نقطه مشترک پیدا میکنند و سر آن علیه جبهه حق پیمان میبنند، اما جبهه حق، یک نقطه افتراق پیدا میکند، کمکم از هم جدا میشوند. در این شرایط است که امام حسین در قالب خطبهها و نامهها شروع به روشنگری میکنند. در شامات هم خانواده اباعبدالله غوغا بپا میکنند. در این خاندان حتی کودکش منشأ هدایت میشود. حتی دختر سه چهار ساله و کودک 6 ماهه منشأ اثر و برکت میشود. این اثر تربیت در مکتب عترت است.
این کارشناس دینی با اشاره به نامه امام حسین به اهل بصره گفت: امام حسین نامهاى در یک نسخه به پنج نفر از اشراف بصره به نامهای مالک بن مسمع بکرى، احنف بن قیس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر با این مضمون نوشت: فَاِنَّ اللّهَ اصْطَفى مُحَمَّداً عَلى خَلْقِهِ وَ أَکْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَ اخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ وَ بَلَّغَ ما أُرْسِلَ بِهِ؛ یعنی خداوند محمد را بر خلقش برگزید و او را به پیامبرى خود گرامى داشت و براى انجام رسالتش، وى را انتخاب کرد، سپس او را به نزد خویش برد، در حالى که حقّ خیرخواهى بندگان را ادا کرده بود و آنچه را که برای آن فرستاده شده بود، ابلاغ کرد. منظور امام در این فراز «بَلَّغَ ما أُرْسِلَ بِهِ»، بحث امامت و ولایتی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله در ماجرای غدیر طبق آیه ابلاغ مأمور به انجام آن شدند، آنجا که خداوند فرمود «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ...». امام در فراز دیگر در توصیف رسول خدا (ص) اشاره میکنند «قَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ»؛ یعنی بندگان خدا را نصیحت کرد. این فراز در ظاهر امر گویای آن است که قبل از هر امر به معروف و نهی از منکری، ابتدا باید دلسوزیتان را ثابت کنید. اگر فرد قبول کند شما دلسوزید، قبول میکند وگرنه به حرف شما با دیده شک مینگرد.
میرهاشم حسینی در توضیح ادامه نامه امام حسین گفت: امام در فراز بعدی مینویسند ما خاندان پیامبر و اوصیاء و وارثان او و شایستهترین مردم به جانشینى وى بودیم «و کُنّا أهلَهُ و أولِیاءَهُ و أوصِیاءَهُ و وَرَثَتَهُ و أحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ»؛ وقتی این فراز از خطبه را میخوانیم، با جوّ بصره آشنا میشویم. گویی در آنجا جوّ دیگری وجود دارد و ایشان باید اهل بیت را در بصره معرفی کنند و مردم بدانند آن اهل بیتی که گفته شده، وجود مقدس 5 تن آل عباست و در این بین، امام حسین پنجمین عترت است؛ لذا فضای بستهای که آنجا وجود دارد، میشکنند.
وی افزود: در بصره چند گروه داریم: یک گروه، امویان خالص بودند؛ لذا به اشراف بصره نامه میدهند تا بقیه هم توجه کنند. چقدر بد بود که آنها افرادی مثل قیس بن هیثم، منذر بن جارود و احنف بن قیس را بزرگ خود قرار دادند؛ از همین رهگذر بود که جلوی امام حسین ایستادند. برخی از آنها علی الظاهر حب اهل بیت داشتند، اما چه شد که بدرفتاری کردند؟ به خاطر اینکه بزرگان آنها افراد درستی نبودند. رسانهای که آنها به آنجا رجوع میکردند، مشکلدار بود. احنف بن قیس حدود 60 سال عمر کرد. یک جا نزد امیرالمؤمنین میآید و به خاطر منفعتطلبی یار ایشان میشود. وسط جنگ صفین یک دفعه فریاد میزند عرب هلاک شد. چه خبر است که این همه کشته میشوند؟ همین شخص یک جا در جنگ خوارج مقابل امام میایستند؛ این نوع منش رفتاری یعنی زندگی بر اساس منفعتطلبی. هر کجا منفعت باشد، این عده همان طرف هستند. با این حال در بین اهل بصره اعتبار داشت. وقتی نامه امام را میبیند، ایشان را نصیحت میکند و میگوید صبر کن. منتها صبری که او میگفت، معنایش سکوت و بیتفاوتی است.
میرهاشم حسینی ادامه داد: به احنف گفتند چرا حسین را یاری نکردی؟ گفت ما چند بار اولاد و خاندان ابوالحسن و خاندانش را امتحان کردیم. در بحث ریاست چیزی گیر ما نیامد. در مالاندوزی هم با اشرافیگری مشکل دارند. باید دنبال جریان دیگری برویم. معتقد بودند اگر آل علی به قدرت برسند، فقیر میشوند و چیز خاصی نصیب آنها نمیشود. آنها فال بد به عترت میزدند تا مردم از این خاندان مطهر فاصله بگیرند. لذا این دست افراد در همان حیطه اسلام وارد جریان سیاسی دیگری میشدند.
وی گفت: اهلبیت در عین دارایی، سادهزیست بودند، اما به فقرا هم رسیدگی میکردند. جبهه مقابل ایشان درست برعکس رفتار میکردند. خودشان در اوج بودند، اما رعیت گرفتار.