بدعت گزاران؛ مبغوضترین انسانها نزد خداوند متعال
کسانی که اهل بدعت باشند، از مبغوضترین خلایق نزد خدا هستند. در این جا سوالی مطرح میشود که آیا همه کسانی که اهل بدعت هستند، در یک پایه اند؟:به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از مهر ، مهارتهای زندگی تواناییهایی برای رفتار انطباقی و مثبت هستند که افراد را برای برخورد مؤثر با خواستهها و چالشهای زندگی روزمره قادر میسازد. مهارتهای زندگی در لابه لای تعالیم الهی به ویژه در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بیان شده است.
نکات بسیاری از الگوی مهارتهای زندگی در چارچوب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارتهای زندگی، شاخصهای ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیمگیری و حل مساله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداختهاند.
بر همین اساس به دعوت دفتر مقام معظم رهبری (دام ظله) در قم، حضرت آیتالله مصباح یزدی از شب پانزدهم ماه مبارک رمضان، به مدت ۱۰ شب در محل این دفتر با موضوع «بهترینها و بدترینها در نهجالبلاغه» سخنرانی داشته است که گزیدهای از سخنان ایشان به شرح زیر است:
در جلسات گذشته دیدیم مطابق فرمایش امیرالمؤمنین؛ _علیهالسلام_ کسانی که اهل بدعت باشند، از مبغوضترین خلایق نزد خدا هستند. در اینجا سوالی مطرح میشود که آیا همه کسانی که اهل بدعت هستند، در یک پایهاند؟ مسلماً همه گناهان حتی شرک مراتبی دارد همان گونه ایمان و توحید مراتبی دارد. گاهی ممکن است مشرک یا کافر قاصر یا مقصر باشد. اگر کسی حتی مبتلا به کفر هم باشد، اما قاصر باشد معذور است.
قرآن کریم از کسانی نام میبرد که شهادتین میگفتند، مسلمان بودند، مسجد میساختند، نماز میخواندند و عبادت میکردند، اما همین کارهایشان را نیز ناشی از کفر میداند: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَه »۱؛ ساختن مسجد ضرار نیز کفر بود. همچنین کسانی را که طبق احکام خدا و قوانین خدا قضاوت نمیکنند کافر میداند: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون »۲؛ همچنین آنهایی را که احکام تازیانه و حد را نمیپذیرند، بیایمان میخواند: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیما »۳. گاهی بعضی افراد از قضاوت پیامبرصلی الله وعلیه وآله نیز از ته دلشان راضی؛ نبودند و میخواستند نزد علمای اهل کتاب بروند تا به نفعشان حکم صادر کنند! قرآن میفرماید: به خدا قسم اینها ایمان ندارند مگر اینکه در اختلافاتشان پیش پیامبرصلی الله وعلیه وآله بیایند و او را قاضی قرار دهند و از ته دل قضاوت حضرت را بپذیرند و هیچ نگرانی نداشته باشند! گرچه ما در زمان پیامبرصلی الله وعلیه وآله نیستیم که ببینیم اگر پیامبرصلی الله وعلیه وآله قضاوتی درباره ما میکرد آیا ما از ته دل راضی بودیم یا نه، اما میتوانیم فرض کنیم اگر قضاوت حضرت به ظاهر به ضرر ما بود آیا ته دل ناراحت میشدیم یا نه؟ بنده که جرأت ندارم بگویم ناراحت نمیشدم.
حقیقت این است که این مسئله از صدر اسلام میان مردم وجود داشته که ملاک ایمان و کفر چیست؟ بعضی آن قدر سخت گرفتند که گفتند: اگر کسی مرتکب گناهی شود کافر است، چون در عمل حکم خدا را قبول نکرده است. خوارج حکمیت را خلاف قرآن دانستند و گفتند: «لا حکم الا لله»، چون علیعلیهالسلام حکمیت را پذیرفته، با قرآن مخالفت کرده، پس کافر است. گروه دیگری که مرجئه نام داشتند، میگفتند: همین که کسی ایمان آورد و گفت: خدا و پیامبرصلی الله وعلیه وآله را قبول دارم، دیگر خیالش راحت باشد هر گناهی که کرد بالاخره آمرزیده میشود: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعا »۴. میان این دو مسلک هم نظرهای مختلفی وجود دارد.
حقیقت این است که گاهی کفر در مقابل اسلام و گاهی در مقابل ایمان به کار میرود. اسلام نیز گاهی همین اسلام ظاهری منظور است و گاهی آن مراتب بالای تسلیم که حضرت ابراهیمعلیهالسلام نمونه کامل آن بود. در آیه شریفه «وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بُنَی اِنَّ الله اصطَفی لَکُم الدّینِ فلا تَموتُنَّ اِلاّ وَ اَنتُم مُسلِمون »۵، ابراهیم و یعقوب به فرزندانشان؛ وصیت کردند که سعی کنید مسلمان از دنیا بروید، این معنای اخیر از اسلام منظور است. باید بدانیم اسلام ظاهری آن ایمانی نیست که ملاک سعادت دنیا و آخرت باشد و باعث شود که انسان از عذاب جهنم نجات پیدا کند: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فی قلوبکم »۶؛ ایمان چیزی غیر از گفتن شهادتین و در جرگه؛ مسلمانان بودن است. همچنین ایمان غیر از علم است. قرآن از زبان حضرت موسی علیهالسلام خطاب به فرعون میفرماید: «لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »۷: حتماً تو میدانی؛ که معجزاتی که به دست من ظاهر میشود، توسط خدای آسمان و زمین ظاهر شده است، پس میدانی خدایی هست که همه کاره عالم است و میدانی که من پیامبر او هستم. با این حال فرعون کافر بود.
اما اگر ته دل حکم را باور داشته باشد ولی درعمل دچار لغزش شود، مؤمنی گناهکار است. اگر با کمال شرمندگی بگوید: خدایا من حکم تو را قبول دارم ولی ضعیف هستم و از اراده پایینی برخوردارم، ایمانش از دست نمیرود، گرچه ضعیف میشود، و این خطر وجود دارد که با تکرار آن، شخص دچار نفاق و نهایتاً بیایمانی شود. خداوند از کسانی یاد میکند که با خدا عهد میبندند و میگویند ما وضع زندگیمان خوب نیست. اگر خدا اوضاع ما را خوب کند، ما صدقه میدهیم و در راه خدا کمک میکنیم: «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون »۸؛ پس؛ آن گاه که خداوند از فضلش به آنها عطا میکند رومیگردانند. گویا با خدا عهدی نداشتهاند و دنبال کار خودشان میروند. اینجا قرآن میفرماید: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی؛ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُون »۹: به کیفر مخالفتی؛ که اینها با خدا کردند، خداوند نفاقی در دلهایشان میاندازد که تا روز قیامت در دلهایشان باقی میماند. به هر اندازه که نفاق میآید، ایمان از دست میرود.
آقایان و خانمها باید توجه داشته باشند که احکام اسلام را باید از ته دل پذیرفت و باور کرد که حکم خدا همین است. کسانی که در ابتدا ایمان اجمالی دارند، ولی وقتی احکام سختی نازل میشود دیگر نمیتوانند زیربار بروند، و نه تنها عملاً زیر بار نمیروند، بلکه اصلاً در مشروعیت و صحت حکم شک میکنند، ایمانشان را از دست میدهند: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً. اولئِکَ هُمُ الْکافِرونَ حَقّاً وَ أعْتَدنا لِلْکافِریِنَ عَذاباً مُهینا »۱۰: کسانی که همه گفتههای خداوند را قبول نمیکنند، گر چه؛ همه را غلط نمیدانند، بلکه به دنبال اعتدال میگردند، اینها حقیقتاً کافرند. قبل از انقلاب در یک سفری به مشهد مقدس خانم بیحجابی با ما همسفر بود. وقتی به قهوه خانهای رسیدیم، پیاده شد از کیفش چادر نماز در آورد و به سر کرد و نماز خواند. بعد هم چادرش را تا کرد و دوباره در کیفش گذاشت. بعضی خانمها با او صحبت کردند که چرا این جور هستید، او گفت من اینها را قبول دارم، ولی توی فامیل ما کسانی هستند که مرا مسخره میکنند و من نمیتوانم آن را تحمل کنم، ولی همه احکام خدا را قبول دارم. حجاب را نمیتوانم رعایت کنم، اما قبول دارم. چنین فردی از ایمان خارج نشده است، ولی مؤمن عاصی است. البته این خطر هست که اگر عصیان تکرار شود ایمانش هم به خطر افتد. ولی به هر حال عصیان به تنهایی موجب خروج از ایمان نمیشود، اما اگر اصل حکم خدا را زیر سوال برد یا آن را قبول نکرد از ایمان خارج میشود.
۱. توبه، ۱۰۷.
۲. مائده، ۴۴.
۳. نساء، ۶۵.
۴. زمر، ۵۳.
۵. بقره، ۳۲.
۶. حجرات، ۶۴.
۷. اسرا، ۱۰۲.
۸. توبه، ۷۶.
۹. توبه، ۷۷.
۱۰. نساء، ۱۵۰-۱۵۱.