آخرین اخبار
کد خبر : 24721 تاریخ ثبت : 1403/7/16 12:01:18

پیامدهای طوفان الاقصی برای احزاب رژیم صهیونیستی چه بود

دست‌کم شش جریان سیاسی مختلف در جامعه اسرائیل می‌توانیم نام ببریم که تحلیل و هدف هر کدام از آنها در جنگ مسیر متفاوتی را ترسیم می‌کند.

به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از تسنیم ، سهیل کثیری نژاد، پژوهشگر مسائل رژیم صهیونیستی:

طوفان‌الاقصی – به‌مثابه مهم‌ترین رویداد امنیتی در تاریخ رژیم صهیونیستی – زوایای گوناگونی دارد که هر کدام پنجره‌ای نو در تحلیل جامعه اسرائیل می‌گشاید. بدون تردید یکی از این پنجره‌ها، شناخت تفاوت دیدگاه‌ها در جامعه در خصوص مسائل مهم و کلانی نظیر جنگ کنونی است. با توجه به تشتت سیاسی گسترده در جامعه اسرائیل، که گاهی به شکافی ترمیم‌ناپذیر می‌ماند، ضروری است که زاویه نگاه هر کدام از این جریان‌ها شناخته شود.

 

جریان حریدی

جامعه حریدی به‌عنوان مذهبی‌ترین طیف جامعه اسرائیل، از خاص‌ترین گروه‌های اجتماعی در آن جامعه به شمار می‌رود. اعتقاد استوار دینی آنها سبب شده تا بخش قابل‌توجهی از آنها جنبش صهیونیسم و تشکیل کشور را حرام بدانند و سایر حریدی‌ها هم که با آن کنار آمده‌اند، خودشان را شدیداً از سیاست‌های امنیتی اسرائیل بیرون بکشند. علاوه بر اعتقادات دینی، سبک زندگی خاص این گروه تأکید ویژه‌ای بر «فراگیری تورات» دارد و به طلاب دینی اجازه نمی‌دهد این امر مقدس را رها کرده و به کارهای دیگری نظیر شغل و... بپردازند.[1]

دغدغه‌های جناحی این بخش از جامعه یهودی اسرائیل سبب شده اهتمام خود را – حتی در شرایط جنگی – صرف اموراتی نظیر معافیت خود از خدمت سربازی کنند. اما عظمت طوفان‌الاقصی آنقدر زیاد بود که حریدی‌ها را هم تحت‌تأثیر قرار بدهد. با این وجود، حریدی‌ها ترجیح دادند در طوفان‌الاقصی بیشتر به جنبه‌های نیکوکاری حاشیه‌ای جنگ مشغول شوند. گروه‌های متعدد حریدی در کنار داوطلبان مستقل حریدی در طول یک سال گذشته سعی کردند تا با هم‌دردی به خانواده‌های اسرائیلی‌های آواره به آنها خدمات خیریه‌ای بدهند. اسکان آوارگان، تهیه غذا و امورات روزمره، شستشوی پوشاک، همبستگی روحی و روانی با آنها بارزترین فعالیت حریدی‌ها در طوفان‌الاقصی بود.[2]

در کنار این فعالیت‌ها، در عرصه سیاسی حزب شاس – به‌عنوان بزرگ‌ترین حزب حریدی – در چند نوبت نقش میانجی را بین نتانیاهو و گانتس ایفا کرد. آریه درعی، رهبر حزب شاس بارها تلاش کرد تا گانتس را در کنار نتانیاهو در کابینه جنگ وارد کرده و حفظ کند. البته این تلاش‌ها در ازای وعده تمدید معافیت حریدی‌ها از خدمت سربازی بود.

جریان راست سنتی

جریان راست سنتی (که در دولت فعلی با حزب لیکود نمایندگی می‌شود) مهم‌ترین جریان در اسرائیل است، چرا که هم از حیث تعداد کرسی نسبت به سایر احزاب قدرت زیادی دارد و هم اینکه نخست‌وزیری در اختیار آنها است. بنابراین مسئولیت مستقیم مدیریت جنگ در دست جریان راست سنتی است.

به‌دلیل مواضع راست و تند این جریان، راست سنتی خواستار شدیدترین برخورد با فلسطینی‌ها و دیگر کشورهای محور مقاومت بودند. با این حال، چون این جریان قدرت را در دست داشت، وظایفی هم متوجه او می‌شد که از جمله آنها ارتباط با مجامع بین‌المللی و دیگر کشورهای دنیا بود. اما به‌دلیل بازتاب شدیداً منفی اقدامات اسرائیل در جنگ در افکار عمومی دنیا، این جریان در بعضی امور شاید برای انجام همه مطامع خود ملاحظاتی نیز داشت. همه این‌ها در حالی است که حتی راست سنتی هم با این توجیه که اسرائیل با خطر موجودیتی مواجه است، سعی می‌کرد این ملاحظات را کنار بزند.

بعد از گذشت دو ماه از جنگ، بخش‌های قابل‌توجهی از جامعه نسبت به عملکرد این جریان انتقاداتی مطرح کردند. به‌دلیل پیشینه منفی راست‌های سنتی که قبل از جنگ ماه‌ها به‌دنبال اصلاحات قضایی بودند و به همین دلیل جامعه اسرائیل را دچار شکاف عمیقی کرده بودند، این جریان در شرایطی به جنگ وارد شد که از حمایت بسیاری از بخش‌های جامعه اسرائیل برخوردار نبود. به همین جهت نتانیاهو تلاش کرد از همان ابتدا بخشی از اپوزیسیون خود را – به بهانه شرایط جنگی بی‌سابقه – وارد یک دولت اضطراری کند. هر چند که تلاش‌های نتانیاهو نتوانست یائیر لاپید را به دولت جنگ بکشاند، اما وارد شدن بنی گانتس (به‌عنوان رهبر یک حزب مخالف با صبغه امنیتی و نظامی) به کابینه جنگ نقش مؤثری در ترمیم این چهره مخدوش داشت. با این حال، بعد از چند ماه، گانتس و هم‌حزبی‌هایش هم از کابینه جنگ بیرون رفتند و اختلافات دوباره تشدید شد.

نکته قابل ذکر در خصوص عملکرد جریان راست سنتی در جنگ این است که به دلیل وجود چنددستگی در لیکود، اختلافات داخلی در عرصه سیاسی هم بروز پیدا کرد. شاخص‌ترین اختلاف داخلی در این جریان مربوط به نتانیاهو (نخست‌وزیر) و یوآو گالانت (وزیر جنگ) می‌شود که در موضوعاتی نظیر مرحله سوم جنگ در نوار غزه و نیز لغو معافیت سربازی حریدی‌ها به اوج رسید؛ تا جایی که پنج ماه است این دو نفر بدون حضور دیگران با هم جلسه نداشته‌اند!

جریان ملی-مذهبی

اگر بگوئیم بخش قابل‌توجهی از دلایل طولانی شدن جنگ طوفان‌الاقصی در غزه و لبنان مربوط به این جریان سیاسی می‌شود اغراق نکرده‌ایم. ملی- مذهبی‌های راست‌گرا، افراطی‌ترین بخش جامعه اسرائیل هستند که از همان ابتدای جنگ شدیدترین مواضع از سوی آنها اتخاذ می‌شد. این جریان به دولت نتانیاهو فشار می‌آورد که هدف عملیات «شمشیرهای آهنین» باید کشتن همه فلسطینی‌های ساکن در نوار غزه باشد و بین آنها هیچ تفاوتی وجود ندارد، اما اگر نتانیاهو نمی‌تواند این کار را بکند، دست‌کم باید همه دو میلیون فلسطینی ساکن غزه را به کشورهای دیگر اسلامی کوچ بدهند.

برخلاف جریان حریدی، ملی- مذهبی‌ها حضور بسیار فعالانه‌ای در جنگ داشتند. گفته می‌شود حدود 45% از نیروهای ارتش اسرائیل که در جریان جنگ در نوار غزه کشته شده‌اند، گرایش ملی- مذهبی داشته‌اند.[3] این عدد زمانی درک بهتری به ما می‌دهد که بدانیم تعداد کشته‌های با گرایش ملی- مذهبی در جنگ سه برابر سهم آنها از جمعیت اسرائیل است!

از جمله مواضع تند این جریان، تأکید بر قطع ورود کمک‌های بشردوستانه به نوار غزه بود. آنها معتقد بودند ورود این محموله‌ها می‌تواند به فلسطینی‌ها توان مقاومت بدهد، فلذا در قالب حرکت‌های خودجوش تشکیلاتی، ضمن حضور در اطراف مرز غزه مسیرهای کامیون‌های حامل این کمک‌ها را مسدود کرده و این کالاها را منهدم می‌کردند تا وارد غزه نشود. در خصوص آینده غزه هم ملی- مذهبی‌ها مواضع تندی داشتند. آنها اصرار داشتند که نوار غزه باید توسط دولت اسرائیل اشغال بشود و ضمن شهرک‌سازی در آنجا، غزه کاملاً هویت یهودی پیدا کند.

با توجه به اینکه دو حزب ملی- مذهبی در ائتلاف فعلی 14 کرسی در اختیار دارند، لذا جلب نظر آنها در حفظ ائتلاف برای نتانیاهو حیاتی است. مخصوصاً اینکه این جریان سیاسی وزارتخانه‌های مهمی همچون وزارت امنیت عمومی (که پلیس و سرویس زندان‌ها را اداره می‌کند) و وزارت دارایی (که بودجه دولت و مجوزهای شهرک‌سازی در دست آن است) در اختیار نمایندگان خود دارد. می‌شود گفت اگر تهدیدهای اعضای این جریان در ائتلاف نتانیاهو نبود، شاید جنگ در بعضی مقاطع به شکل دیگری پیش می‌رفت.

جریان موسوم به راست میانه

جریان موسوم به میانه‌روها که اصلی‌ترین مخالفین نتانیاهو تا پیش از شروع جنگ بودند، بعد از حمله غافلگیرانه حماس در 15 مهر هم انتقادات خود را علیه نتانیاهو تقویت کردند. این جریان که توسط دو حزب شاخص «بلوک دولت» و «یش عتید» نمایندگی می‌شود، بی‌کفایتی نتانیاهو در اداره جنگ را مورد تأکید قرار می‌دهد و معتقد است علی‌رغم همه تلاش‌هایی که کرده، چون منفعت شخصی نتانیاهو اقتضا می‌کند گاهی مسیر جنگ را عوض کند، لذا تمام تلاش خود را برای هدایت درست جنگ انجام نمی‌دهد. با توجه به این که این جریان در دولت کنونی 32 کرسی در اختیار دارند، لذا همراه کردن این طیف در جهت کاهش انتقادات، می‌توانست برای نتانیاهو بسیار مفید باشد. با این وجود حزب یش‌عتید که رهبری جریان اپوزیسیون ائتلاف فعلی را بر عهده دارد به کابینه جنگ نتانیاهو نپیوست.

مهم‌ترین خواسته میانه‌روها در جنگ این بود که مسئله آزادی اسرای اسرائیلی باید اولین اولویت دولت باشد، در حالی که نتانیاهو عملاً این هدف را کنار گذاشته است. همچنین با توجه به این که حزب اردوگاه ملی از افرادی باسابقه سنگین نظامی و امنیتی تشکیل شده بود، توقع داشتند جنگ طبق نقشه آنها پیش برود اما نتانیاهو در خیلی از موارد نظر آنها را در جنگ اعمال نمی‌کرد. به همین دلیل نمایندگان ائتلاف بلوک دولت بعد از چند ماه از کابینه جنگ استعفا دادند.

البته این سبک بازی از سوی میانه‌روها سبب شد تا محبوبیت آنها در جامعه اسرائیل هم کاهش پیدا کند، به گونه‌ای که می‌شود گفت حالا بعد از یک سال جنگ هیچ کدام از رقبای نتانیاهو، مثل خودش، شرایط باثباتی ندارند.

جریان چپ

با وجود اینکه چپ‌گراها در این دوره از کنست با حداکثر 8 کرسی قدرت چندانی ندارند، ولی فعالیت برون‌پارلمانی گسترده آنها و استفاده آنها از موج انتقادات علیه نتانیاهو سبب شد تا بیشتر از کمیت‌شان دیده شوند.

چپ‌گرایان معتقدند مسیری که نتانیاهو برای اداره جنگ پیش گرفته منجر به وخامت اوضاع امنیتی اسرائیل می‌شود. به‌زعم چپ‌گرایان، سیاستی که ملی- مذهبی‌ها نتانیاهو را به سمت آن سوق می‌دهند تا غزه و کرانه باختری را به سایر اراضی اشغالی منضم کند سبب می‌شود که در آینده نزدیک دولت اسرائیل به جمعیتی در حدود 15 میلیون نفر برسد که بیش از 7 میلیون نفر از آنها عرب هستند و این بدان معنی است که یا باید از انتخاب دمکراتیک کنست و دولت چشم‌پوشی کرد یا باید سرنوشت دولت یهودی را به دست اعراب سپرد!

همچنین به عقیده چپ‌گرایان، برای آینده غزه بهترین جایگزین حماس کماکان تشکیلات خودگردان است اما باید در نوع و اختیارات آن و نیز کمک‌های مالی به آن تغییراتی ایجاد شود. همچنین بعضی از چپ‌گرایان خواستار تشکیل ائتلافی از کشورهای عربی هم‌سو با اسرائیل هستند که با حضور در نوار غزه بتواند به‌جای حماس آن را مدیریت کند.

جریان عربی

اعراب اسرائیل – که نباید آنها را با فلسطینی‌های ساکن در نوار غزه و کرانه باختری اشتباه گرفت – یک‌پنجم از کل جامعه اسرائیل را تشکیل می‌دهند.

در ماه‌های آغازین طوفان‌الاقصی بسیاری از اعراب اسرائیلی موضع متزلزلی داشتند. خیلی از آنها همراه با احزاب سیاسی نماینده آنها، معتقد بودند اقدام گروه‌های مقاومت فلسطین نادرست بود اما اسرائیل هم با جلوگیری از ورود کمک‌های بشردوستانه به غزه و جنایات وحشتناکی که علیه آنها می‌کند از مدار اخلاق خارج شده و نسل‌کشی می‌کند. با گذشت زمان، رنگ این طیف کمی تغییر کرد. یک سال جنگ سبب شد تا اعراب اسرائیل کمتر از ادوار قبل خودشان را جزئی از اسرائیل بدانند و احساس نگرانی جدی از آینده خود داشته باشند.

 

علی‌رغم همه فشارهایی که از سوی نهادهای امنیتی اسرائیل روی این بخش از جامعه اسرائیل وجود دارد، آنها در چند نوبت دست به تظاهرات در شهرهای خود علیه سیاست‌های جنگی دولت اسرائیل زدند که توسط نیروهای امنیتی سرکوب شد. البته جناح اسلام‌گرای اعراب اسرائیل هم در طول جنگ موضع متفاوتی داشته و همواره خواستار توقف فوری جنایت علیه مردم غزه شده و منشأ مشکل را جنایات اسرائیل در طول چندین دهه علیه مردم فلسطین می‌دانند.

نتیجه‌گیری

جامعه اسرائیل یک جامعه متشتت با آرمان‌ها و عملکرد بسیار متفاوت است. این تفاوت‌های بنیادین به نوبه خود سبب دشواری مدیریت جنگ برای مقامات سیاسی و نظامی می‌شود و حواشی فراوانی هم ایجاد می‌کند که جامعه را با خود درگیر می‌کند.

بر همین اساس از قبل از طوفان‌الاقصی شکاف‌های جدیدی در جامعه اسرائیل شکل گرفت که بسیاری از پژوهشگران و تحلیلگران اسرائیلی را به آن واداشت که نسبت به تهدید خارجی در چنین شرایطی هشدار دهند. طوفان‌الاقصی نشان داد که این هشدارها چندان هم غیرواقعی نبودند و اختلافات داخلی گسترده زمینه را برای وارد کردن ضربه جدی از سوی حماس فراهم کرده بود.

جامعه چندپاره اسرائیل در چنین شرایطی وارد جنگ شد و از همان ابتدا صداهای مختلف در آن، خواستار اهداف متفاوت، شیوه‌های متفاوت در مدیریت جنگ و نحوه پایان دادن به آن بودند. دست‌کم شش جریان سیاسی مختلف در جامعه اسرائیل می‌توانیم نام ببریم که تحلیل و هدف هر کدام از آنها در جنگ مسیر متفاوتی را ترسیم می‌کند.

جامعه‌ای را تصور کنید که در اوج درگیری‌های نظامی در جبهه، در پشت‌جبهه عده‌ای به خیابان می‌آیند تا فریاد بزنند: «می‌میریم ولی به سربازی نمی‌رویم» و عده دیگری در خیابانی دیگر فریاد می‌زنند: «همین حالا توافق کن» و در شهر دیگری معترضین فریاد می‌زنند: «می‌خواهیم به شمال برگردیم»!

پی‌نوشت‌ها


[1] אליעזר היון (2023). צבא, חרדים ומלחמת 'חרבות ברזל': האומ� ם שי� וי מגמה?. מכון ירושלים למחקרי מדי� יות.

[2] דבורה פלדמן (2024). החרדים ו'חרבות ברזל': בין הת� גדות להזדמ� ות. פורום קהלת.

[3] עמית סגל (2003). ערוץ חדשות 12.

اخبار مرتبط
کلمات کلیدی
ثبت دیدگاه