البته متاسفانه ذائقه مردم برای شنیدن مطالب علمی کم شده است ولی باید این روند را تغییر دهیم و اگر چنین چیزی محقق شود نیمه شعبان بهتری را رقم خواهیم زد. در روایات و آیات، شب قدر در ماه مبارک رمضان است ولی شب و روز نیمه شعبان هم به عنوان شب قدر مطرح شده است زیرا صاحب قرآن و کسی که نجات نهایی بشر در گرو وجود مبارک اوست در نیمه شعبان به دنیا آمده است؛ مردم در شبهای ماه مبارک رمضان احیا میگیرند و باید احیای نیمه شعبان هم رواج بیابد ولی کمتر به آن پرداخته شده است و بیشتر به شادمانی میپردزایم که در جای خود مفید است.
در سالهای قبل تلاشهایی برای این کار انجام شده است؛ اصل تفکر مهدویت در اسلام جزء مسلمات است و حتی سلفیها هم اعتقاد دارند؛ من کذب المهدی فقد کفر، گرچه آنان میگویند حضرت در آخرالزمان به دنیا میآیند؛ البته اوصاف حضرت و اینکه از نسل قریش و پیامبر(ص) هستند را بیان میکنند؛ یهودیت هم باور به منجی دارند ولی چون دینشان قومی است موعودشان هم قومی است. در مسیحیت هم با تفکر منجی مواجهیم و حتی در ادیان غیر الهی هم ریشه این تفکر وجود دارد لذا زمینه طرح موضوع منجی قابل دفاع است. در این زمینه کارهایی شده است و جلسات و گفتمان و کنفرانسهای مهدویت تشکیل شده ولی عمدتا در حد یک حادثه و نه جریان بوده است. این باید به جریان و ساختار در فرهنگ عمومی داخلی و خارجی تبدیل شود. اگر ما به صورت بنیادی در این عرصه کار کرده بودیم میتوانستیم برخی مسائل را مدیریت کنیم.
در سال ۲۰۰۲ میلادی اجلاس تاسیسی شورای رهبران دینی در تایلند برگزار شد و بنده هم سخنران آن بودم؛ در آنجا بیان کردم که اگر جهان تحت سلطه رهبران دینی بود ما کمتر شاهد جنگ و خونریزی و ظلمهایی بودیم که امروز شاهد آن هستیم و این تعبیر سبب شد تا سخنرانهای مختلف به این جمله بنده ارجاع دهند.
موضوع منجی میتواند به عنوان یک عامل وحدت بین رهبران دینی و علاقهمندان به حق در عرصه بینالمللی تبدیل و به ابزاری در برابر استکبار جهانی باشد؛ استکبار جهانی فقط دنیا را میبیند و نه آخرت را، گرچه از تبعیت از حضرت مسیح(ع) دم میزند ولی پایبند به آن نیست و اصرار دارد که عاقبت جهان همین لیبرالیسم و کاپیتالیسم است و خود را بالاترین الگوی جهان میداند؛ البته خودشان هم به ارزشهای لیبرالیستی پایبند نیستند و امروز بدترین و سختترین شکل استبداد و فاشیست با برچسب دموکراسی به خورد مردم جهان داده میشود؛ افکار رئیس جمهور امروز آمریکا افکار منحط فاشیستها و مستبدان عالم است که صریح و بیپرده از سوی ترامپ بیان میشود.
اشاره به سخنانی از مرحوم کورانی داشتید که در برخی رسانهها بازتاب درستی پیدا نکرده بود؛ بنده یک ماه قبل از وفاتشان گفتوگویی با ایشان داشتم و تاکید کردند اگر مطالبی که ما در کتاب عصر ظهور در مورد حوادث سوریه بیان کردیم منطبق با عصر ظهور باشد این حوادث بیش از ده سال طول خواهد کشید؛ به این بهانه این پرسش را مطرح میکنم که مهدویت را چگونه میتوان به فرصتی برای تعاملات و تبادلات فرهنگی و علمی بینالمللی تبدیل کنیم؟ آیا حوزه گامهایی برداشته است؟
در سالهای قبل تلاشهایی برای این کار انجام شده است؛ اصل تفکر مهدویت در اسلام جزء مسلمات است و حتی سلفیها هم اعتقاد دارند؛ من کذب المهدی فقد کفر، گرچه آنان میگویند حضرت در آخرالزمان به دنیا میآیند؛ البته اوصاف حضرت و اینکه از نسل قریش و پیامبر(ص) هستند را بیان میکنند؛ یهودیت هم باور به منجی دارند ولی چون دینشان قومی است موعودشان هم قومی است. در مسیحیت هم با تفکر منجی مواجهیم و حتی در ادیان غیر الهی هم ریشه این تفکر وجود دارد لذا زمینه طرح موضوع منجی قابل دفاع است. در این زمینه کارهایی شده است و جلسات و گفتمان و کنفرانسهای مهدویت تشکیل شده ولی عمدتا در حد یک حادثه و نه جریان بوده است. این باید به جریان و ساختار در فرهنگ عمومی داخلی و خارجی تبدیل شود. اگر ما به صورت بنیادی در این عرصه کار کرده بودیم میتوانستیم برخی مسائل را مدیریت کنیم.
در سال ۲۰۰۲ میلادی اجلاس تاسیسی شورای رهبران دینی در تایلند برگزار شد و بنده هم سخنران آن بودم؛ در آنجا بیان کردم که اگر جهان تحت سلطه رهبران دینی بود ما کمتر شاهد جنگ و خونریزی و ظلمهایی بودیم که امروز شاهد آن هستیم و این تعبیر سبب شد تا سخنرانهای مختلف به این جمله بنده ارجاع دهند.
موضوع منجی میتواند به عنوان یک عامل وحدت بین رهبران دینی و علاقهمندان به حق در عرصه بینالمللی تبدیل و به ابزاری در برابر استکبار جهانی باشد؛ استکبار جهانی فقط دنیا را میبیند و نه آخرت را، گرچه از تبعیت از حضرت مسیح(ع) دم میزند ولی پایبند به آن نیست و اصرار دارد که عاقبت جهان همین لیبرالیسم و کاپیتالیسم است و خود را بالاترین الگوی جهان میداند؛ البته خودشان هم به ارزشهای لیبرالیستی پایبند نیستند و امروز بدترین و سختترین شکل استبداد و فاشیست با برچسب دموکراسی به خورد مردم جهان داده میشود؛ افکار رئیس جمهور امروز آمریکا افکار منحط فاشیستها و مستبدان عالم است که صریح و بیپرده از سوی ترامپ بیان میشود.
در سال ۲۰۰۸ بنده در اجلاسی در داووس سوئیس به مناظره با اندیشمندی از غرب پرداختم و او پرسید اگر دموکراتها در آمریکا انتخاب شوند آیا به نفع ایران نیست و بنده عرض کردم دموکراتها و جمهوریخواهان در روش با هم فرق دارند ولی اصولشان یکی است؛ در آن زمان اوباما مقالهای منتشر کرده و ۱۵ بار از سلطه جهانی آمریکا سخن گفته بود؛ اوباما مدعی بود دموکرات است؛ دموکراتها با زیرکی و پنهانی اندیشه خود را دنبال میکنند ولی ترامپ علنا میگوید باریکه غزه و گرینلند و کانال پاناما و کانادا برای ماست و اگر مدتی بگذرد خواهد گفت ایران و بعد کل جهان، برای آمریکا است. این تفکر ابلیسی و شیطانی است.
بوش در دروان ریاست جمهوری خود از ایران به عنوان محور شرارت یاد کرد؛ بنده در همان زمان در مصاحبه با یک خبرنگار آمریکایی عرض کردم امروز آمریکا و رژیم منحوس اسرائیل محور شیطانی هستند. نتانیاهو دهها هزار نفر را کشته و صدها هزار نفر را مجروح و آواره کرده است ولی هیچ نگرانی و ناراحتی هم ندارد و به قانون لاهه هم پایبند نیست و در چنین فضایی، تفکر مهدویت مانند گل خوشبویی در بین خارهای زیاد و گیاهان انگلی است که میتواند باعث شادی مشام بشریت شود و در پرتو آن انسانها میتوانند نسبت به رواج ارزشهای متعالی گام بردارند.
ارزشهای متعالی در بین همه انسانها پذیرفته شده است؛ همه خوبی عدالت و صداقت و بدی ظلم و دروغگویی و خیانت و دزدی و غارت را میپذیرند و همه این مفاهیم میتواند در مهدویت تجلی دوباره پیدا کند زیرا حکومت مهدوی، حکومت عدل مطلق است و ارزشها در آن جامعه مورد احترام است و اگر کسانی هم ناقض آن باشند اندک خواهند بود بنابراین مهدویت تفکری علیه جریان شیطانی و محورهای شیطانی است.
چقدر میشود این نگاه را به دیدگاه آخرالزمانی یهودیت یا مسیحیت منتسب کرد؟
نتانیاهو که جنایاتی مرتکب شد که به مراتب شدیدتر و خشنتر از جنایات هیتلر بود در سخنرانیهایش خود را کسی معرفی کرد که ماموریت داشته است و گویی برای آمدن منجی قوم یهود زمینهسازی میکند؛ یعنی این نوع سوء استفاده وجود دارد.
ترامپ تفکراتی شیطانی دارد که هیچ سازگاری با مسیحیت ندارد و در سخنانش میگوید مردم غزه باید آنجا را ترک کند گویی او فرمانروای عالم است و از تبدیل غزه به مرکز تفریحی حرف میزند؛ این مطالب چقدر با ارزشهای مسیحی منطبق است؟ جالب اینکه از برگرداندن خدا به آمریکا هم سخن میگوید یعنی شیطان میخواهد خدا را به کشورش برگرداند. کجای تفکر او به مسیحیت نزدیک است، یکسری مسائل جزئی مانند سقط جنین و ممنویت همجنسبازی را مطرح کرده است که خوب است ولی ظلم او در جهان در حال فراگیرشدن است. رویکرد او معاملات ملکی و بنگاهی و سود و زیانی است. الان دیده است گرینلند منابع کمیاب زیادی دارد لذا روی آن دست گذاشته است و مدعی بازگرداندن خدا به آمریکا هم هست؛ این سوء استفاده در ادبیاتشان وجود دارد و ظالمان گذشته هم از این شعارها زیاد میدادند و منافعشان را دنبال میکردند.