آخرین اخبار
کد خبر : 9281 تاریخ ثبت : 1396/11/15 10:07:06
استاد دانشگاه و مولف «مجلس در اندیشه امام خمینی(ره)»

فلسفه وحدت کلمه ملت در بستر انقلاب/چه چیز انقلاب اسلامی را منحصربفرد کرده است

پیچیدگی جامعه بعد از انقلاب بسیار بیشتر از قبل انقلاب است. ما در وضعیت استقلال تصمیم می‌گیریم و کشورهای غربی دوست ندارند ما مستقل عمل کنیم و تحت فشار هستیم. ولی حکومت پهلوی مورد حمایت شدید بلوک غرب بود.

به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از شبستان ، یکی از مسائلی که سبب عقب ماندگی ایران در دوران پهلوی شد، همراه نبودن توده مردم و اجتماع با رژیم شاهنشاهی بود. چراکه مردم به علل مختلف حاضر نبودند با اهداف نظام شاهی همراهی کنند، بی تردید یکی از این عوامل شکاف شدید طبقاتی در جامعه بود که سبب می شد فاصله ای فاحش میان قشر عادی و مرفه جامعه احساس شود، شکافی که هرگز از بین نمی رفت یا حتی کم نمی شد. لذا این عامل در کنار عوامل دیگر نظیر زندگی قشر آسیب پذیر در حلبی آبادها، بی سوادی، کمبود امکانات بهداشتی و از همه مهم تر فراموش شدن اصل دین در اداره کشور و .. دست به دست هم دادند تا عظیم ترین رخداد عصر یعنی وقوع انقلاب اسلامی را رقم بزنند.

از این رو، به مناسبت فرا رسیدن دهه فجر انقلاب اسلامی، بر آن شدیم تا ابعاد اجتماعیِ زمینه ساز پیروزی انقلاب را را با دکتر محمدحسین باقری خوزانی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی و نویسنده آثاری همچون «مجلس در اندیشه امام خمینی(ره)» به بحث بگذاریم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می شود:

 

به عنوان نخستین سوال بفرمایید که از دیدگاه شما عوامل شکل گیری انقلاب اسلامی از بُعد اجتماعی چیست؟ به هرحال این پرسش برای بسیاری به وجود آمد که چه شد جامعه ایرانی بعد از گذشت قرن ها زندگی با یک سیستم سیاسی مبتنی بر پادشاهی، تصمیم گرفت که بنیادی نو در افکند و قیام کند؟

 

اگر ما در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی مروری بر گذشته داشته باشیم، متوجه می شویم که دوران پهلوی صحنه هماوردی سه ایدئولوژی است؛ یکی ایدئولوژی مارکسیستی که توسط جوانانی که در خارج از کشور تحصیلکرده بودند، بعد از باز شدن فضای سیاسی در سال 1320 طرح و پیگیری می‌شد و انشعابات مختلفی هم پیدا کرد. مثلاً حزب توده که مشخصاً از سوی شوروی سابق نیز حمایت می‌شد. در چنین شرایطی حکومت پهلوی به دلیل تقابل میان دو ابرقدرت شرق و غرب به عنوان کمربند سد نفوذ کمونیسم، شناخته و حمایت می‌شد.

 

پهلوی اگر چه در نسبت با غرب به دنبال مدرنیزاسیون به سبک غربی بود، ولی ایدئولوژی باستانگرایی را تبلیغ می کرد که اکنون با تعابیری نظیر «کوروش آسوده بخواب» ... و شاه شاهان و جشن های 2500 ساله شناخته می‌شود. ایدئولوژی سوم هم فرهنگی ریشه‌دار و غنی داشت و مبتنی بر اسلام بود. این ایدئولوژی دنبال بازگشت به اسلام بود و از منظر اسلام سه جریان مذکور یعنی غرب، مارکسیسم و باستان گرایی را نقد می کرد.

 

علاوه بر این، از نظر اجتماعی سیاست هایی که پهلوی‌ها دنبال می کرد باعث افزایش مهاجرت به شهرها شد. به ویژه بعد از افزایش قیمت نفت، در واقع به دلیل فساد اقتصادی موجود در حکومت، عملاً شکاف اقتصادی زیادی به ویژه در سال‌های پایانی رژیم پهلوی در جامعه ایجاد شد.

 

لذا کشور از نظر اجتماعی با شکاف طبقاتی شدیدی در این دوران مواجه شد و کارگرانِ شهری در حلبی آبادها مستقر شدند. همچنین، سیر مدرنیزاسیون که رژیم پهلوی دنبال می‌کرد با مذهب ستیزی همراه بود و لذا انواع و اقسام مشروب فروشی ها و میکده ها و فیلم های سینمایی و تئاترهای بی‌بند و بار رواج یافت و این مورد قبول عموم مردم نبود.

 

اما اگر امروز مروری بر شبکه های اجتماعی داشته باشیم به برخی آمارهای مقایسه ای برمی خوریم که مدعی اند برای مثال از حیث فلان موضوع در رژیم قبلی به گونه ای دیگر بوده و اینطور تلقی می‌شود که بهتر بوده است!، این قسم ادعاها را چطور می توان پاسخ داد؟

 

این ادعاها بیشتر جنبه تبلیغی و توجیهات غیرعلمی دارد؛ باید دقت کرد برخی مقایسه می‌کنند مثلا قیمت‌ها را در قبل و بعد از انقلاب یا بالا و پایین رفتن قیمت دلار و ارز را، در حالی که این مقایسه‌ها از نظر علمی اشتباه است. اگر بخواهیم جامعه ای را در دو مقطع زمانی با یکدیگر مقایسه کنیم، اکتفا کردن به یک شاخص بدون در نظر گرفتن متغیرهای دیگر کافی نیست، یعنی با صرف تکیه بر شاخص اقتصاد نمی توان جامعه ای را در یک زمان خاص قابل قبول و همان جامعه را در برهه زمانی دیگر غیرقابل قبول دانست.

 

برای مثال جامعه ایران قبل از انقلاب، از نظر جمعیت و دسترسی به فروش منابع نفتی، از نظر میزان سواد و دیدگاه ها با جامعه بعد از انقلاب تفاوت چشمگیری دارد. برای مثال اگر یک تقسیم بندی داشته باشیم، طبق آمار رسمی، به ازای هر روز، در یک روستا در ایرانِ پس از انقلاب برق کشیده شده است این یعنی تا قبل از آن در بسیاری از روستاها برق نبود.

 

این ورود صنعت برق را دقت کنید که به دنبال خودش چه تحولات شگرفی ایجاد کرده و خواهد کرد؟ هفتاد درصد مردم آن زمان بیسواد بودند و در حالی که امروز آمار سواد بالای مرزهای 89 درصد است. سواد مطالبه و آگاهی به ارمغان می آورد. پیش از انقلاب جمعیت کشور 35 میلیون نفر بود در حالی که اکنون جمعیتی بالغ بر هشتاد میلیون هستیم؛ از این رو، باید دقت کنیم که مقایسه یک وجهی و تک متغیره نمی‌تواند به تنهایی توضیح دهنده و عامل ضعف یا برتری یک حکومت نسبت به حکومت دیگر باشد.

 

همچنین، باید توجه داشت پیچیدگی جامعه بعد از انقلاب بسیار بیشتر از قبل انقلاب است. ما در وضعیت استقلال تصمیم می‌گیریم و کشورهای غربی دوست ندارند ما مستقل عمل کنیم و تحت فشار هستیم. ولی حکومت پهلوی مورد حمایت شدید بلوک غرب بود، در گذشته صنعت ما مونتاژ بود اما امروز می خواهیم خودمان ورود کنیم و خلاقانه بسازیم، مثل پیشرفت های پزشکی، موشکی، نانو و.... باید دقت کرد که بعد از انقلاب نه تنها سطح سواد ایرانی ها بالا رفته و تولیدات داخلی افزایش یافته است، بلکه سطح آگاهی عمومی مردم هم بسیار رشد کرده است.

 

یکی از مهمترین عواملی که به گفته امام راحل سبب پیروزی این انقلاب شد، (وحدت کلمه) بود. مساله ای که بسیاری از رسانه های خارجی نیز توجه کرده و از آن متعجب بودند، وحدت کلمه در جامعه ای که دو طیف طبقاتی بیشتر نداشت (فقیر مطلق و ثروتمند) چه طور ممکن شد و این دو طیف اجتماعی چگونه به این اجماع رسیدند و فواصل طبقاتی گذشته را فراموش کردند؟

 

هر انقلابی برای وقوع و پیروزی، حداقل نیازمند سه عامل مهم است و البته برخی انقلاب ها به عامل چهارم هم تکیه می کنند، شامل «ایدئولوژی»، «رهبری»، «سازماندهی» که اگر این گذار خونین باشد، عامل چهارم یعنی «سلاح» هم به میان می آید.

نکته مهم آنکه انقلاب اسلامی ایران در سال 57 یکی از آرام ترین انقلاب‌های بزرگ دنیا تلقی می شود و در مقایسه با مثلا انقلاب فرانسه که انقلابی خونین بود، بسیار آرام پیروز شد و پیش رفت. در مورد «وحدت کلمه» هم باید بگویم که این وحدت به مرور شکل گرفت. چون ایدئولوژی جریان ملی‌گرا در مبارزه معقد بود حکومت باید مشروطه باشد و شاه باقی بماند و سلطنت کند اما مردم ازاین تفکر عبور کردند؛ جریان های مارکسیستی نیز در این میان نتوانستند جولان دهند، چرا که ایرانیان به شدت مذهبی و متدین بودند در نتیجه نمی‌توانستند مارکسیست ها را بپذیرند و توسط آنها بسیج و سازماندهی شوند.

 

بنابر این، وجود مرجعیت شیعی در راس مبارزات انقلاب سبب شد که ایدئولوژی انقلاب اسلامی مورد پذیرش قرار گیرد. به عبارت بهتر، وحدت کلمه ذیل دین و تحت لوای مرجعیت دینی مبارز و انقلابی به وجود آمد. در نتیجه این وحدت کلمه، انقلاب با کمترین هزینه به پیروزی رسید.

 

آیا جبنه کاریزماتیک امام راحل نیز در این وحدت کلمه و همراهی مردم تاثیرگذار بود؟ به نظر شما تفاوت رهبری امام خمینی(ره) با رهبران کاریزماتیک برخی انقلاب ها مثل کاسترو و... در چیست؟

 

اولا در به کارگیری کلمه و تعبیر غربیِ کاریزماتیک باید کمی حساس باشیم. این اصطلاح غربی را ماکس وبر ابداع کرده و توضیح دهنده همه وجوه رهبری دینی جامعه ما نیست. اینطور نبود مردم در فرآیند مبارزه هیچ چون و چرایی نکنند، چون ذات مبارزه و انقلابی گری اینطور است که پس از آگاهی رخ می‌دهد و انسان آگاه، انسان اهل چون و چرا کردن است و به راحتی تبعیت نمی‌کند.

 

خیلی‌ها هم می‌خواستند سوار آرزوهای ملت شوند و مرتب عکس خودشان و رئیس گروهشان را در راهپیمایی‌ها پخش می‌کردند ولی موفق نشدند قلب مردم را به دست آورند. امام راحل واقعا در راس مبارزه علیه رژیم قرار داشتند و همیشه چند قدم جلوتر از بقیه تحلیل می کردند و با شجاعت خودشان در صف مقدم بودند و بطور طبیعی و در یک فرآیند منطقی مورد قبول مردم قرار گرفتند. تفاوت عمده رهبران دیگر انقلاب ها با رهبری انقلاب هم در تفاوت ذات انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب ها نهفته است.

 

ممکن است در کشورهایی که اعتقاد به خداوند و عوامل معنوی پررنگ نباشد حتی یک شخصیت پرنفوذ هم نتواند نفوذ صد درصدی داشته باشد، از سوی دیگر نمی توانیم رهبران هر نهضت را با یکدیگر مقایسه کنیم چرا که هر کدام روش خود را داشتند. اما در مورد انقلاب اسلامی ایران چون مردم معتقد به اسلام به عنوان یکی از ادیان ابراهیمی بودند، طبیعتاً شان رهبری و وجه آن از سایر انقلاب ها در جهان هم متفاوت بود.

 

رهبران انقلاب های کمونیستی نهایتاً اهداف عالی شان در حد اهداف فرودستِ انقلاب ما بود، چنان که هدف شان نهایتاً به مبارزه با ظلم و برقراری عدالت اجتماعی محدود می شد، در حالی که رهبر معنوی مثل امام خمینی(ره) به دنبال تربیت والای انسان ها و شکلگیری جامعه اخلاقی و معنوی در کشور بودند؛ یعنی رسیدن به هدف بزرگ عدالت اجتماعی هدفی متوسط بود و ایجاد جامعه اسلامی و اخلاقی، هدف عالی. لذا میان کسانی که می خواهند صرفاً اندیشه خود را یا اندیشه کسانی مثل مارکس را در جامعه پیاده کنند با کسی که می خواهد اندیشه امیرالمومنین(ع) امام علی(ع) را در جامعه پیاده کند، فرسنگ ها فاصله است.

 

بعد از گذشت چهار دهه از وقوع انقلاب اسلامی ایران با ویژگی هایی که اشاره داشتید، فکر می کنید چه باید کرد تا نسل جوان این جامعه آن آرمان ها را دنبال کند؟

 

پیشنهاد می کنم دهه فجر که تبلور پیروزی انقلاب اسلامی است را به عنوان دهه طرح آرمان های انقلاب اسلامی قرار دهیم و از دولت و نظام مطالبه کنیم که واقعا چه قدم هایی برای رسیدن به اهداف انقلاب برداشته اند؟

 

فکر می کنم این مطالبه گری نقش مهمی را می تواند در راستای ایجاد آشنایی نسل جوان با آرمان های انقلاب ایفا کند. مطالبه گری هم اول باید اجتماعی باشد تا سیاسی. مادامی که انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی مطالبه گزارش کار و حرکت در سیر آرمان ها را داشته باشد، انقلاب اسلامی زنده می ماند. یعنی دهه فجر زنده نگهداشتن آرمان ها با مطالبه و تدقیق آنها است و هفته هایی همچون هفته دولت، گزاراش کار جمهوری اسلامی برای نزدیک تر شدن به آرمان ها.

اخبار مرتبط
کلمات کلیدی
ثبت دیدگاه